(یه هفته بعد)
*زین
_لو من دیگه دارم میرم
لویی از اتاقش بیرون اومد+کجا به سلامتی؟
_کلاس خصوصی دارم
+چی؟چی باز داری یاد میگیری؟
_این بار دارم یاد میدم
+اوه وایسا ببینم از کی تاحالا و کجا
_لو واقعا اونقدر مهم نیست دارم به همون پسره لیام اموزش خصوصی میدم همین
+زی
_جان
+اگه با کسی قرار بزاری بهم میگی دیگه ازم قایم که نمیکنی مثل بعضی چیزا😒🙁
_اوه لو معلومه که میگم و بازم متاسفم که مریضیمو بهت نگفتم فقط امادگیشو نداشتم
+اوکی اینارو ولش میگم کی دوباره میری دکتر ؟
_هنوز معلوم نیست چطور؟
+منم میخوام بیام
_چیی امم چیز برای چی نیاز نیست تو بیای؟
+چرا اتفاقا نیازه اگه یهو جلوم .....اگه یه وقت چیزی شه من باید بدونم باید برات چیکار کنم
_اممم باشه حالا باز اونقدر مهم نیست خودم میپرسم بهت میگم
+گفتم میخوام باهات بیام دیگه تموم کنیم بحثو همینجا
زین ترسیده بود اگه لویی باهاش میومد و از دروغش با خبر میشد چی_با..باشه
رفت در یخچالو باز کرد و یه قرص خورد
+هی اون قرص واسه چی بود؟_سرم درد میکنه همین؟
+فکر کردم دیگه چیزیو پنهون نمیکنیم؟
_خب نکردم
+واقعا فکر میکنی من احمقم زی تو تقریبا هر روز یکی از اونارو میخوری و بعضی اوقات دوتا دمنوش میدی بالا و انقدر ناشیانه قایمشون میکنی که باعث میشی فکر کنم من یه گاوم من تو گوگل سرچ کردم اینا علائمشه مگه نگفتی دارو ها متوقف میکنه همه چیو؟
_لو میشه یکم اروم باشی و بشینی تا حرف بزنیم
+نه نمیشه نظرت چیه تو مثل یه کودن رو به مرگ بشینی و با درو دیوار حرف بزنی
لویی گفت وهودیشو از رو مبل برداشت و به سرعت از خونه خارج شد و درو محکم بهم کوبید زین میدونست اگه بره دنبالش چیزی تغییر نمیکنه پس فقط برای اینکه خیالش راحت باشه گوشیو از جیبش در اورد و به هری زنگ زد
_اوه هی زی زی چطوری؟
+ممنونم هز تو چطوری؟
_اممم من خوبم ولی صدات زیاد خوب بنظر نمیرسه مشکلی پیش اومده؟
_اوه نه خوبم ولی میشه یه درخواست ازت کنم؟
+اوه اره حتما_میگم اگه الان بیکاری میشه بری و یه سر به لویی بزنی من دستم بنده اون یکم حالش بده
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Eros Nemesis
Hayran Kurguتاحالا تو اوج نفس کشدن احساس خفگی کردی دیگه چیزی حس نکنی تو خلسه گیر کنی سبک شده باشی ولی سنگینی حس کنی درست مثل اعماق اقیانوس چی میشه اگه اکسیژن تموم نشده باشه ولی تو زیر فشار جون بدی.... زندگی بعضی اوقات مثل غواصیه تو اوج بیچارگی یا باید راه اومده...