ᴘᴀʀᴛ10

61 8 23
                                    

(یه هفته بعد)
*زین
_لو من دیگه دارم میرم
لویی از اتاقش بیرون اومد

+کجا به سلامتی؟

_کلاس خصوصی دارم

+چی؟چی باز داری یاد میگیری؟

_این بار دارم یاد میدم

+اوه وایسا ببینم از کی تاحالا و کجا

_لو واقعا اونقدر مهم نیست دارم به همون پسره لیام اموزش خصوصی میدم همین

+زی

_جان

+اگه با کسی قرار بزاری بهم میگی دیگه ازم قایم که نمیکنی مثل بعضی چیزا😒🙁

_اوه لو معلومه که میگم و بازم متاسفم که مریضیمو بهت نگفتم فقط امادگیشو نداشتم

+اوکی اینارو ولش میگم کی دوباره میری دکتر ؟

_هنوز معلوم نیست چطور؟

+منم میخوام بیام

_چیی امم چیز برای چی نیاز نیست تو بیای؟

+چرا اتفاقا نیازه اگه یهو جلوم .....اگه یه وقت چیزی شه من باید بدونم باید برات چیکار کنم

_اممم باشه حالا باز ا‌ونقدر مهم نیست خودم میپرسم بهت میگم

+گفتم میخوام باهات بیام دیگه تموم کنیم بحثو همینجا
زین ترسیده بود اگه لویی باهاش میومد و از دروغش با خبر میشد چی

_با..باشه
رفت در یخچالو باز کرد و یه قرص خورد
+هی اون قرص واسه چی بود؟

_سرم درد میکنه همین؟

+فکر کردم دیگه چیزیو پنهون نمیکنیم؟

_خب نکردم

+واقعا فکر میکنی من احمقم زی تو تقریبا هر روز یکی از اونارو میخوری و بعضی اوقات دوتا دمنوش میدی بالا و انقدر ناشیانه قایمشون میکنی که باعث میشی فکر کنم من یه گاوم من تو گوگل سرچ کردم اینا علائمشه مگه نگفتی دارو ها متوقف میکنه همه چیو؟

_لو میشه یکم اروم باشی و بشینی تا حرف بزنیم

+نه نمیشه نظرت چیه تو مثل یه کودن رو به مرگ بشینی و با درو دیوار حرف بزنی

لویی گفت وهودیشو از رو مبل برداشت و به سرعت از خونه خارج شد و درو محکم بهم کوبید زین میدونست اگه بره دنبالش چیزی تغییر نمیکنه پس فقط برای اینکه خیالش راحت باشه گوشیو از جیبش در اورد و به هری زنگ زد

_اوه هی زی زی چطوری؟

+ممنونم هز تو چطوری؟

_اممم من خوبم ولی صدات زیاد خوب بنظر نمیرسه مشکلی پیش اومده؟

_اوه نه خوبم ولی میشه یه درخواست ازت کنم؟
+اوه اره حتما

_میگم اگه الان بیکاری میشه بری و یه سر به لویی بزنی من دستم بنده اون یکم حالش بده

Eros NemesisHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin