ᴘᴀʀᴛ7

67 12 19
                                    

امیدوارم این پارتو دوست داشته باشید🌸

*هری
خب از اون شب دوروز گذشته بود بعد اون شب توقع داشت رابطش با لویی بهتر شه ولی فرداش که سر کار دیدش اون رسما شبیه مرده متحرک شده بود به هیچی نمیخندید زیر چشاش گود رفته بود و خب هری اونقد باهاش صمیمی نبود که بره و ازش بخواد تا باهاش حرف بزنه ولی لویی حتی یه تیکه هم بهش ننداخته بود پیتر یه بار ازش پرسید ولی اون گفت مشکلی نیست و نمیخواد راجبش حرف بزنه امروز دوباره لویی رو دیدی ولی همه چی یکم عجیب بود قبلا اون پسر فقط به هری نگاه میکرد ولی امروز اون پسر همش داشت به اون گارسون جدید اسیایی که اگه اشتباه نکنه اسمش زای یا یه همچین چیزی بود زیر چشمی نگاه میکرد و هربار که با اون پسر چشم تو چشم میشد فقط نگاهشو میدزدید این لویی با اون لویی که اوایل دیده بود زمین تا اسمون فرق داشت و خب زین یه طوری بود نسبت به اون پسر اسیایی اون خیلی مهربون بود حتی امروز وقتی هری افتاد کمکش کرد و وقتی فهمید هری به تازگی توبیخ شده خودش گردن گرفت داستانو جدا از اون اون پسر واقعا جذاب بود هری نمیتونست توصیف کنه چجوری یه همچین موجود زنده ای به این زیبایی روی زمین وجود داره ولی هنوزم از اینکه لویی اون پسرو اونطوری نگاه میکرد خوشش نمیومد تو افکارش غرق بود که داستان بدترم شد وقتی لویی یکم تلو تلو خورد و اون پسر اسیایی به سرعت گرفتش و دستشو کشیدو بردش تو اتاق کارکنان هری نتونست جلوی کنجکاویشو بگیره پس به تام اشاره کرد که چند دقیقه جاشو پر کنه خب هری هم به سرعت خودش و گوششو به پشت در اتاق رسوند

÷داری با خودت چیکار میکنی

............_

÷اصلا این چند وقت خوابیدی؟

_به تو ربطی نداره گورتو گم کن

÷باشه میدونی چیه اصن بزن خودتو به فاک بده

هری که فهمید یکی داره میاد بیرون سریع قایم شد بعد از بیرون اومدن اون پسر اسیایی چند دقیقه منتظر موند تا شاید لویی بیرون بیاد ولی وقتی چیزی جز کوبیده شدن یه صدای بلند نشنید اروم اروم وارد اتاق شد تا لویی نفهمه که اون فالگوش وایساده
وقتی وارد اتاق شد با چیزی که دید یه ضربان جا انداخت لویی تو بد ترین حال ممکن روی زمین بود و سرشو به دیوار تکیه داده بود و زانوهاشو تو شکمش جمع کرده بود

+خدای من لویی حالت خوبه

........_

+لویی داری سکتم میدی چه اتفاقی افتاده اون پسره کاری باهات کرده میخوای...

_من خوبم هری نگران نباش و دیگه راجب اون حرف نزن

+اما اخه...

_هششش حرف نزن فقط بخند میخوام لبخندتو ببینم

+لویی چی داری میگی مست که نیستی ها

Eros NemesisTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon