های>~<
یه چانگجینی دیگه داریم
امیدوارم این یکی هم ازش خوشتون بیاد:)
موچ بهتون*************
'هر کجای دنیا هم زندگی کنی باز هم وقتی برف میاد باید تو ترافیک سنگین گیر کنی!'
این چیزی بود که دقیقه به دقیقه توی ذهن چانگبین رژه میرفت و عصابش و بهم میزد.
بارش برف،شیشه های بخار گرفته و یخ زدگی بعضی قسمت ها فقط نگرانیش بخاطر هیونجین و زیادتر میکرد؛ ثانيه شمار ساعتش که به نظرش زودتر از روزهای دیگه حرکت میکرد ساعت ۶:۳۰ و نشون میاد، کلاس هیونجین یک ربعه دیگه تموم میشد و اون فقط نصف راه و رفته بود.
از شدت عصبی بودن گرمش بود این و میشد از فاصله دادن مداوم یقه اسکیش از گردنش فهمید، با تمام این ها باز هم بخاری ماشین و خاموش نکرد و فقط روی درجه پایین گذاشت ، به هیچ عنوان نمیخواست شاهزاده کوچولوی قلبش وقتی از کلاسش بیرون میاد تو یه ماشین سرد فقط بخاطر این که چانگبین گرمش بود یخ کنه." تو ترافیک موندم همون جا بمون تا برسم،بیرون سرده،پایین نیا"
محتوای پیام ساده بود اما عجیب شیرینی و گرمی رو توی قلب کوچیکش پخش کرد،وقتی کلاسش تموم شد اولین چیزی که دید همین پیام بود که از طرف چانگبین براش ارسال شده بود و لبخند و روی لبهاش نشوند
• اما استاد شما لبخندهای متفاوتی دارید!
هیونجین چشم از گوشیش گرفت و به پسری که کولهاش و رو شونش مرتب میکرد نگاه کرد و لبخندی زد.
- چطور؟
• شما عاشق نقاشی کردنید، همیشه ام گفتید آرامشی که بهتون میده وصف نشدنیه
-درسته!
• واقعا هم میشه از چهرتون حستون و فهمید که چقد آرامش از نقاشی کردن میگیرد؛ اما...
دسش و زیر چونش گذاشته بود و به تجزیه و تحلیل دونگهیون گوش میداد، پسری که استعداد بی نظیری توی نقاشی داشت و یکی از بهترین شاگرداش توی کلاس محسوب میشد.
- اما ؟؟؟
• اما... دوست دارم بدونم اونی که اینجوری باعث میشه چشمهاتون بخنده کیه!!!
صدای خنده ی آرومش توی کلاس پخش شد ، قلبی که آروم میتپید ضربان تند کرد و گرمای شیرینی و به گونه های سفید رنگ هیونجین منتقل کرد• اوه استاد ... شما با گونه های صورتی... زیادی زیبایید
حیرت زدگی دونگهیون از زیبایی بی نظیر استاد رو به روش علاوه بر صداش توی چهرش هم پیدا بود، تنها چیزی ک به فکرش رسید بیرون آوردن برگه های طراحیش برای کشیدن استاد رو به روش بود؛ روی اولین صندلی نزدیک خروجی کلاس نشست، مداد طراحیش و توی دستش گرفت تا تصویر استادی که حاله ی عشق و آرامش احاطهاش کرده بود و روی کاغذهاش پیاده کنه و تا ابد توی همین زمان نگهش داره؛ هنوز مدادش کاغذ و لمس نکرده بود که دستی مداد و از میون انگشتاش بیرون کشید.
+ واقعا فکر میکنی اجازه داری نقاشی استادتو بکشی و نگه داری پیش خودت؟؟؟؟
صدای اعتراض چانگبین به گوش استاد کلاس رسید و ستاره های داخل چشماش شروع به درخشیدن کردن
+ قانون کلاستون و نمیدونی؟؟ کشیدن استاد ممنوع!
• ما... ما همچین قانونی داشتیم؟
+ یعنی باید .... به مدیریت بگم به قانوناشون اضافه کنن؟؟؟
هیونجین به چانگبینی که با گذاشتن دستش زیر چونش ادای فکر کردن و در میاورد و حرفاش و میگفت نزدیک شد ، همونطور که دستش و دور بازوی حجیمش حلقه میکرد سرش و خم کرد تا دید بهتری به چانگبین داشته باشه
- بینی شاگردم اذیت نکن... انقد حسود نباش!
گرمای شدیدی قلب چانگبین رو پر کرد، پسر رو به روش بیش از حد زیبا بود و این قابل انکار نبود، اگر میتونست نمیذاشت کسی جینی عزیزش و طراحی کنه و گوشه ی خونش بذاره، چون همه ی نقاش ها جذب زیبایی ظاهریش میشدن و به زیبایی روح و قلب هیونجینش دقت نمیکردن.
چانگبین انگشتاش و بین موهای طلایی رنگی که بخاطر کج کردن سر هیونجین اویزون شده بود برد و به آغوشش راهنماییش کرد و بین بازوهاش زندانیش کرد ، این که به راحتی توی بغلش جا میگرفت و گم میشد ، هر بار که هیونجین میدیدش و ستاره های چشمهاش برق میزدن، خنده های واقعی و نگاه کردن های عمیقش ، هر چیزی که مربوط بهش بود و دوست داشت؛بی معطلی لبهاش و روی لب های پف دارش گذاشت و عمیقا بوسید .
شدیدا دلتنگش بود و هیونجین به راحتی متوجهش شده بود ، وجود شاگردش و به فراموشی سپرد و چانگبین و همراهی کرد،قرار گرفتن و حرکت اروم انگشتای ظریفش پشت گردن چانگبین آرامش وصف نشدنی به پسر بزرگتر تزريق میکرد .کمر باریک استادش میون دستای مردونه ی پسری که بغلش کرده بود و مالکیتش و نشون میداد ، بوسه ای که دلتنگی و به مخاطب القا میکرد و در یک جمله تصویر ظریف و عاشقانه ی بوسه ی یک زوج عاشق ، دونگهیون و برای کشیدنشون وسوسه میکرد.
• قطعا اینم نمیشه کشید!!
جمله ی دونگهیون هر دو نفر و از دنیای خودشون بیرون کشید؛فاصله ی کمی از لبهای پف کرده،صورتی رنگ و خیس هیونجین گرفت و همونطور که تو چشمهای تیرهاش تصویر خودش و میدید دونگهیون و مخاطب قرار داد
+ یه روز میام و تو باید زیباترین طراحی عمرتو از من و جینی بکشی اونوقت میتونی پیش خودت نگهش داری به غیر از اون کشیدن استاد ممنوع
فاصلهی بین فکر کردن و جواب دادن دونگهیون و به کاوش کردن چشمهای هیونجین که واضحا میشد عشقش به خودش و ببینه گذروند و مطمئن بود هیونجین متوجه ی بی تابی قلبش شده.
•قبوله
چانگبین حلقه ی دستش و تنگ تر کرد
+ بریم خونه؟
- اوهوم بریم.... جیینی بهت نیاز داره
- بینی هم بهت نیاز داره عزیزمبا اکراه هیونجین و رها کرد و وسایل های مرتب شدش و از روی میز برداشت ، انگشتهاشون و به هم قفل کرد بعد از نشوندن بوسه ی ارومی روی بینیش از کلاس خارج شدن.
حالا دونگهیون مونده بود و کلاس خالی و قول طراحی از یک زوج عاشق...
*****************
خب اینم از دومین چانگجین
دوسش داشتین؟
حقیقتش این و فقط چون یه ویدیو برف ديدم تصمیم
گرفتم بنویسم وگرنه انقد زود نمیومدم 😁
من عاشق فیکای برفیم>~<
موچ بهتون ، فعلا
YOU ARE READING
SKZ Scenario
Romanceهای^^ فقط یه برش کوتاه از زندگی چانگجینی داشتم که دوست داشتم جایی بذارمش و اره این شد که فعلا اینجام:) البته که هیچ ادعایی تو زمینه ی نویسندگی ندارم