sea 🌊

340 53 12
                                    

سلام روزتون زیبا^-^
اول این که خوشحال میشم سناریو ها رو به اشتراک بذارین وقتی خوشتون میاد و به دوستاتون معرفی کنین تا بقیه هم ببینن، بخونن.
تا من بقیه چیزایی که نوشتم و زودتر تر تر پابلیش کنم>~< باشه؟؟؟
نیازمند کمی یاری سبز شما میباشیم :)
دوم این که چانهو داریم این دفعه
سوم این که موچ بهتون😘
******************************

مینهو برخلاف آدم های دیگه که تو اوج نور خورشید میرفتن لب ساحل تا آفتاب بگیرن و برنز بشن یا که از شدت تابش نور ،خودشون و زیر سایبون های کنار ساحل پنهان کنن توی تایمی که نه گرم بود،نه سرد و نه نور خورشید باعث میشد بسوزه پیراهن آستین کوتاه گشاد سفید رنگی که دوتا از دکمه هاش باز بود و شلوارک کرم رنگش و میپوشید سبد پیکنیکی حصیریش و پر از خوردنی های خوشمزه میکرد زیر اندازش و بر میداشت و خودش لب ساحل میرسوند ،بعد از پهن کردن زیر انداز روش مینشست و میذاشت خنکی که موج های دریا با خودش میاورد موهای نسبتا بلند و عسلی رنگش و به بازی بگیره و منتظر مینشست تا همسرش از سر کار بگرده و خودش و بهش برسونه.
دوسالی میشد که تصمیم گرفته بود با پسر نجاری که میخواست ادامه ی زندگیش توی ساحلی ترین منطقه بگذرونه همراه بشه؛مینهو شیرینی فروشی کوچیکی باز کرده بود و تا ظهر مشغول چرخوندش بود و بقیه تایمش یا خونه بود و یا پیش چان می‌رفت تا باهاش وقت بگذرونه ،زمان هایی که خونه بود لباس تابستونیش و میپوشید و سبد پیکنیکش پر میکرد و خودش کنار ساحل میرسوند وروزهایی از هفته که پیشش نمی‌رفت، چان متوجه میشد که باید بعد کارش کجا مینهو رو پیدا کنه.

دوسالی میشد که تصمیم گرفته بود با پسر نجاری که میخواست ادامه ی زندگیش توی ساحلی ترین منطقه بگذرونه همراه بشه؛مینهو شیرینی فروشی کوچیکی باز کرده بود و تا ظهر مشغول چرخوندش بود و بقیه تایمش یا خونه بود و یا پیش چان می‌رفت تا باهاش وقت بگذرونه ،زمان ...

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.


امروز براش روز خاصی بود، اولین سالگرد ازدواجش بود. دقیقا بعد از اولین سالی که با چان به اونجا اومد بود با یک شاخه گل رز کنار همون ساحل ازش خواستگاری کرده بود و موج های دریا شاهد اولین بوسه های بعد از جواب مثبتش بودن.
نمیدوست کار چان کی تموم میشه در نتیجه خودش و کمی جا به جا کرد و روی زیر انداز دراز کشید و موهای عسلی رنگش روی زیر انداز و کمی هم روی شن های کرم رنگ ساحل پخش شده و صحنه ی زیبایی ساخته بو‌د، صحنه ای که هر رهگذری و مجبور میکرد چند ثانیه ای صبر کنه و به این صحنه ی زیبا نگاه کنه .
تو حال و هوای خودش بود و به آسمونی که به غروب نزدیک میشد نگاه میکرد که دستی زیر سرش قرار گرفت و از جاش بلندش کرد، نشوندش و خودش هم پشتش قرار گرفت.امکان نداشت عطر تن همسرش و نشناسه پس با خیال راحت تکیه‌اش و به پسر پشت سرش داد.
-چاناا
+ نمیگی انقد زیبا اینجا دراز کشیدی همه عاشقت میشن؟
- اینجا همه میدونن من ماله تو ام.
+ آره ولی اونایی که مسافرن که نمیدونن.
مینهو به حسودی چان خندید،سمتش برگشت و گونش و بوسید،دستش و بین موهای موج دار مشکی رنگش فرو کرد و تکونشون داد.
- چانا وقتی حسودی میکنی خیلی بامزه میشی.
چان متوجه ی شن های بین موهای مینهو شد بهش نزدیکتر شد و کاملا سمت خودش برش گردوند ، آروم موهای خوش رنگ همسرش تکون میداد تا تمیز بشه؛وقتی که از تمیز شدنش مطمئن شد کمی عقب کشید و پیشونی مینهو رو بوسید
+ امروز سالگرد ازدواجمونه. همینجا ازت درخواست ازدواج کرده بودم،یادته؟
- مگه میشه یادم نباشه!
دستش و بالا آورد و انگشتر ساده ی طلایی رنگش که اسم خودش و چان روش حک شده بود و بهش نشون داد.
- از شدت ذوق از بغلت بیرون نمیومدم .
چان گونش و نوازش کرد و خاطرات مثل فیلم تو ذهنش پخش شد.
+ برات یه چیزی دارم.
-اوه..!
پاکتی که کنارش بود و مینهو اصلا متوجهش نشده بود و برداشت،تاج طلایی رنگ با طرح برگهای ریز رو ازش بیرون اورد و روی موهای عسلی رنگ مینهو گذاشت، از جاش بلند شد و دوربین مشکی رنگی که کنار پاکت بود برداشت و از مینهو فاصله گرفت. قبل از این که عکسی بگیره به تصویر پسری که پیراهن سفید و شلوارک کرم رنگی به تن داشت نگاه کرد ،موهای روشن و نیمه بلندش با تاج طلایی رنگ تزیین شده و پس زمینه ی آسمونی که رگه های نور خورشید درش پخش شده بود، دریایی که با موج های کوچیکش خودش و به ساحل میرسوند ؛این صحنه زیباترین صحنه ی زندگی چان بود و نمیتونست منکر این بشه که همسرش زیبایی این پس زمینه رو دوچندان کرده. تپش تند قلبش نمی‌ذاشت دیگه تمرکز کنه حس میکرد باید حتما دوست داشتنش و فریاد بزنه تا کمی آروم بگیره، بدون هیچ فکری شروع به بلند صحبت کردن کرد:
+ لی مینهو تو زیبا ترین شخصی هستی که من تو زندگیم دیدم ،یک سال شده که همسر منی و داری کنارم روز ها رو میگذرونی و باعث شدی زندگیم رنگ و بوی دیگه ای بگیره باعث شدی از تک تک لحظه های زندگیم لذت ببرم ،برای همه ی این حسها ازت ممنونم ،لی مینهو من تا آخرین روز زندگی عاشقتم و دوستت دارم
صدای بلند چان همه رو و متوجه خودش کرده بود، بعضی افراد سری به عنوان تاسف برای دیوونه بازی پسری که داشت به یه پسر دیگه اعتراف میکرد تکون میدادن ، بعضی دیگه هم به اعتراف قشنگ پسر گوش میدادن و خودشون و به پارتنرشون نزدیک میکردن،فارغ از همه ی اینها مینهویی بود که فقط چان و میدید و به حرف هایی که به اندازه ی روز اول قلبش و به بازی گرفته بود گوش میداد بدونه توجه به آدم های اطرافش از جاش بلند شد و همون فاصله ی کم بین خودش و چان رو شروع به دوییدن کرد و خودش و تو اغوش چان انداخت و لب هاش روی لبهای چان گذاشت و بوسه ی عاشقانه‌اشون و آغاز کرد.

SKZ ScenarioOù les histoires vivent. Découvrez maintenant