سلام>~< چطورید؟
هیونجین و مینهو رو یادتونه مست کرده بودن؟
هیهیهیهیهی*******************
به صندلی ماشین تکیه زده و به آسمون نیمه شب خیره شده بود.
شروع سال جدید متفاوت تر از سال های گذشته نبود. مثل همیشه با آیدل های دیگه روی استیج شروع شده بود، تنها خوبیش این بود که اعضا کنار هم بودن وگرنه کی دوست داشت سال جدید و سر کار بگذرونه!
یاد آوری شیطنت های هیونجین و خوشحالی که میکرد جوری دیگه ای قلب مینهو رو بازی میداد، با کلاه گوش دارش ذوق زده بالا پایین میپرید؛ دونسنگش زیادی دوست داشتنی و شیرین بود.
مرور خاطرات باعث لبخند محوی روی لبهاش شده بود که از چشم پسری که کنارش نشسته بود دور نموند. با لمس شدن پهلوش توسط پسر کناریش از آسمون شب چشم برداشت.
+به چی میخندی هیونگ؟هیونجین با کلاه گربه مانندش که هنوزم روی سرش بود سرش رو کج کرده بود و با چشمهای ستاره ای خستش بهش نگاه میکرد، صحنه ای که برای قلبش زیادی شیرین بود و پروانه هارو تو قلبش حس میکرد.
آروم و سطحی بوسه ای به بینی هیونجین زد.
- به تو فکر میکردم، امروز خیلی شیطونی کردی نونایی که این کلاه رو بهت داده میدونست برای قلبم ضرر داری؟ مثله پیشیا شدی؛ منم شدم مینهویی که ۴ تا گربه داره.
هیونجین خجالتی خنده ای کرد و دست مینهو رو میون دستاش گرفت و سرش و روی شونه اش گذاشت.
+ هیونگ تو ام امروز خیلی سکسی شده بودی، جدیدا خیلی فعال شدی و دلبری میکنیا!!! حواسم بهت هست ندیدی که چطوری دخترا نگات میکردن، دلم میخواست همشون رو گاز بگیرم.
دست مینهو رو محکم تر به خودش چسبوند.
+ تو ماله منی هیونگ.
- واو امشب قشنگ از در کیوت بودن وارد شدیا!!!
هیونجین مشتی بهش زد و ازش فاصله گرفت.
- امشب میای پیش ما؟
+ نه!
- پس چرا تو ماشین مایی؟
+ میخواستم بیام دیدم جنبه نداری کنسله!
-یااااا من که چیزی نگفتم!
+ بهم گفتی کیوت!
- خب هستی!
هیونجین چشماش رو ریز کرد و به صورت مینهو نزدیک شد
+ جرات داری یه بار دیگه بگو تا ببینی باهات چیکار میکنم.
حرفش رو زد و دست به سینه سر جاش برگشت.
مینهو برای این که دل گربه ی کناریش رو به دست بیاره کمی سمتش چرخید و دستاش رو دور کمرش گذاشت و به خودش نزدیک کرد.
-اوکی قهر نکن، نظرت چیه امشب بیای پیش ما، میتونیم تا دیر وقت بیدار بمونیم غذا سفارش بدیم. فردام که کاری نداریم انجام بدیم. هوم؟
هیونجین همونطور دست به سینه نشسته بود و به رو به رو خیره شده بود، مینهو تکونش داد و آروم اسمش و صدا کرد. برای این که زودتر جلب توجه کنه سرش و خم کرد و جلوی صورت هیونجین قرار گرفت.
- هیونااااااا...
- جینییییی
- اشتی کن دیگه
- پول شامم خودم میدم، هوم؟
هیونجین توی چشمهای شیشه ایش خیره شد. قلب بی گناهش برای کیوتی بیش از حد هیونگش به شدت تو سینهاش میتپید.
+ با نوشیدنی، قبوله؟
- قبوله.
مینهو لبخند خرگوشی از سر رضایت زد و بیشتر قلب پسر کوچکتر رو لرزوند و سر جاش نشست اما ازش فاصله نگرفت.
هر ۵ نفر از ون مشکی رنگ پیاده شدن و سمت خوابگاهی که جدیدا بهش نقل مکان کرده بودن راه افتادن. تاریکی هوا و خلوت بودن همه جا باعث شد که هیونجین دستای مینهو رو که نسبت به دستای خودش کوچولو تر بود رو میون دستاش بگیره و توی جیب کاپشن گرمش فرو ببره و شیرین ترین لبخندش و تحویل هیونگش بده.
شونه به شونه ی هم راه میرفتن و پچ پچ های آرومشون لبخند محوی روی لب بقیه پسرا مینشوند.
وقتی وارد خونه ی چهار نفرشون شدن هر کدوم از پسرا سمت اتاق خودشون رفتن. مینهو بدون عوض کردن لباسش خودش رو روی تختش رها کرد و هیونجین هم به تبعیت ازش خودش رو روی تخت پرت کرد.
با این که جثهاش در برابر مینهو ظریف تر بود اما مینهو رو به خودش چسبوند و دست و پاهاش و دورش حلقه کرد و کمی خودش رو روی مینهو انداخت.
+ مینهویااا خوابم میاد، تو بالشت منی.
- یااا تو~ از روم پاشو، بو گند میدی.
+ بالشتا حرف نمیزنن، هیس
- اره درسته همچنین بالشتا شام هم نمیخورن.
هیونجین سر جاش نشست انگشت اشاره اش رو سمتش گرفت.
+ جرات داری شام نگیر.
از روی تخت بلند شد و بعد از برداشتن حوله ی شخصی مینهو به سمت حموم به راه افتاد.
- یاااااا اون حوله ی شخصی منه!
+ تو هم مال منی!
آخرین نفری که به جمعشون ملحق شد فلیکس بود، مینهو تمام غذاهای سفارش داده شده رو روی میز وسط خونه چید؛ سر و صدا کل خوابگاه و برداشته بود.
سونگمین: واو خیلی وقت بود اینجوری دور هم جمع نشده بودیم.
فلیکس: اره واقعا دلم برای اون موقع تنگ شده.
- حالا دلتنگی هاتون و ول کنین تا غذا سرد نشده.
جونگین: عوووو به نظر میرسه امشب قرار مست بشین!!!!
جونگین اشاره ای به مشمای نوشیدنی ها انداخت و چشماش و ریز کرد.
+ البته چرا که نه.
بعد از برداشتن اولین پای مرغ توسط جونگین همشون به سمت غذا حمله کردن و تا میتونستن شمکشون رو با غذایی که هیونگشون سفارش داده بود پر کردن. بطری های نوشیدنی پشت سر هم خالی میشد و هر ۵ پسر دور هم میخندیدن و مسخره بازی در میاوردن.
پسر بزرگتر که ظرفیت کمتری داشت زودتر مست شده بود و خودش رو به هیونجین تکیه داده بود.
- هیونا.... گرمه
+ هیونگ منم... میتونی لباس تو... در بیاری.. فک کنم خنک بشی
هیونجین بریده بریده به مینهو پیشنهاد داد، مینهو ازش فاصله گرفت و با اخم ریزی به هیونجین نگاه کرد.
- نه.
صورتش نیمه سرخ شده بود، چشمهاش بخاطر کمی اشکی بودن بخاطر مستی برق میزد.
- بدنم و میبینن...همههه .... ببینن.....هیح..(سکسکه ای کرد و ادامه داد)...بعد جینی... ناراحت ... بشه چی
هیونجین که هوشیار تر بود لیوانش رو روی میز گذاشت، به دستش تکیه داد و به مینهویی که توی کیوت ترین ساید خودش فرو رفته بود خیره شد. هیونجین عاشقانه مینهو رو میپرستید. هیونگی که بهش اعتماد به نفس میداد، توی بدترین روزهای زندگیش کنارش بود و بهش امید میداد.
مینهو پشت هم پلک میزد و آروم سکسکه میکرد.
- هیونجینی...
+جانم..
- هیونگ خیلی دوستت داره.
حرفش تموم شد و نیمی از صورتش و پشت دستای کوچیکش که تا نصف با استینش پوشیده شده بود قایم کرد و اروم خندید.
هیونجین دستش و روی قلبش گذاشت لبخند شیرینی تحویل مینهو داد.
+ خدایا... هیونگ تو من و میکشی
دستای مینهو رو کنار زد و صورتش رو قاب کرد، لبهاش رو به لبهای نیمه باز مینهو رسوند و بوسه ای روی لبهاش گذاشت و کمی عقب کشید.
- یااا... عقب نرو... مینهو... بو...ـسه های هیونا رو ... دوست داره.
چشمهای هیونجین خمار بود و دست کمی از چشمهای مینهو نداشت، الکل رفته رفته بیشتر روشون تاثیر میذاشت و هوشیارشون رو از دست میدادن
+هیونگ.. دیـ...گه چی دوست... داره
مینهو خودش رو از میون دستای کشیده ی مینهو بیرون کشید، دستش رو جلوی صورت هیونجین نگه داشت و مشت کرد
- وقتی بوسم... میکنه
- وقتی ..بغ..لم میکنه
- وقت..ی نازم میکنه
انگشت هاش و دونه دونه بالا میاورد و هیونجین هر انگشتی که برای دلیلی بالا میاورد به لبهای پف دار و داغش میچسبوند و بوسه ای روی انگشت های کوچیکش میکاشت. میون شمردن چیزایی که مینهو دوست داشت لبهای داغش و روی لبهای مینهو گذاشت و بوسه ی خیسی رو شروع کرد. طعم الکل رو هر دو حس میکردن اما از بوسیدن هم دست نمیکشیدن، صدای بوسیدن و نفس نفس زدنشون توی خوابگاه میپیچید و سکوت رو میشکوند، هیچکدوم متوجه تنها بودنشون نشده بودن. زبون هاشون حفره ی دهانشون و فتح میکرد و گاهی باعث خندشون میشد، هر دو سرمست از حسی که بینشون موج میزد از جاشون بلند شدن و بدون دست برداشتن از بوسیدن هم به سمت اتاق مینهو میرفتن، با کوچکترین فاصله ای که هیونجین میگرفت مینهو اون رو به جای قبلی بر میگردوند، بوسه ی داغشون حتی وقتی روی تخت نسبتا بزرگ مینهو دراز کشیده بودن هم ادامه داشت. حتی وقتی که هر دو از شدت مست شدن از هوش رفتن هم بیخیال بوسیدن هم نشدن و تو کمترین فاصله از لبهای سرخ شده ی همدیگه به اغوش خواب کشیده شدن.*********
لایک ، کامنت یادتون نره، به بقیه هم معرفی کنین بخونن
اوکی؟ موچتون دارم.
YOU ARE READING
SKZ Scenario
Romanceهای^^ فقط یه برش کوتاه از زندگی چانگجینی داشتم که دوست داشتم جایی بذارمش و اره این شد که فعلا اینجام:) البته که هیچ ادعایی تو زمینه ی نویسندگی ندارم