¤•°×part :17×°•¤

1K 153 39
                                    

دوستان این اهنگ sleep تهیونگه یه قسمت از فیک پلی کنید

جونگ کوک از درد به خودش می پیچید
کف اتاق پر از خورده شیشه اس
مست نشست و سیگارش رو روشن کرد اتاق بوی الکل و دود سیگار پر شده بودش انگاری قصد جونش رو کرده اینقدر مست و درمونده بود که نمی دونست چرا بدنش زخمه چرا اصلا روی زمین نشسته اصلا چرا چنین حالی رو داشت ؟
همه این سوال ها بیشتر جونگ کوک رو به دیونگی میرسوند بی هدف از جاش بلند شد
و بالاخره تصمیم گرفت از اتاقش خارج بشه در اتاق در باز کرد و توی راه رویی کا اتاق ها درش قرار داشت قدم زد بوی آشنایی به مشامش خورد خیلی براش آشنا بود اما مغزش قفل شده بود و نمی تونست تشخیص بده پس فقط بوی یاس رو دنبال کرد و به در اتاق تهیونگ رسید
یادش اومد قبل از همه این اتفاق ها از اول هم میخواست این اتاق رو به تهیونگ بده تنها چیزی که به این اتاق اضافه شده بود گذاشتن کمد
از همون اول هم دوس داشت تهیونگ لباسای گشاد تا رون پاش بدون شلوار بپوشه اما دلش نمیخواست روی بدش رو تهیونگ تا این حد ببینه اما مگه از کارش لذت نمیبرد ؟
افکارش رو گوشه ذهنش گذاشت و فقط به بوی مست کننده فکر کرد
بی طاقت در اتاق رو آروم باز کرد به همسرش که با لباس سفید رنگ که پشت بهش توی خودش جمع شده بود نگاه کرد انگار هنوز متوجه حضور جونگ کوک نشده بود
داخل اتاق رفت و در رو خیلی آروم بست
به سمت تخت رفت و همسرش رو از پشت در آغوش گرفت
تهیونگ ترسیده به پشت برگشت و به صورت مست جونگ کوک نگاه کرد خواست ازش جدا بشه که دستی مانعش شد

+خواهش میکنم فقط یه لحظه همین جور باش میخوام عطرت رو برای همیشه به خاطر بسپرم

تهیونگ چشماش اندازه نلبکی شد و توی دهنش تحلیل کرد
جونگ کوک و خواهششششش
مگه داریم مگه میشههه
امشب جونگ کوک همسرش چش شده جونگ کوک قدرتش ازش بیشتر بود اگه مخالفت میکرد ممکن بود که بلا های بدتری سرش بیاد اون هنوز بدنش به شدت درد میکردش و نایی برای دعوا کردن نداشت
پس گذاشت همون حالت بغلش کنه و سرش رو توی گودی گردنش ببره
واقعا فکرش رو نمی کرد روزی جونگ کوک بی رحم که فقط بلده بزنه و به خودش فکر کنه بیاد و بغلش کنه به این حد برسه

+میشه برام شعر بخونی ؟

_چرا؟

+ چون من مادری نداشتم که توی بچگی برام شعر بخونه اون منو تنها گذاشت پس تو برام بخون تا منم روحم به پرواز دربیاد و از همه غم ها و نفرت ها دور بشم بدون هیچ دردی

تهیونگ فقط به این فکر کرد که جونگ کوک داره کصشعر میگه اون که مامانش توی این قصر کوفتیه
پس چرا چرت میگه؟

یک دفعه صورتش با دستای برگردونده شد و با چشم هایی که توش پر از حرف های ناگفته بود نگاه کرد
یعنی میتونست این راز ها رو از زیر خاک دل جونگ کوک بیرون بکشه و بر علیهش استفاده کنه ؟

¤•°×𝓣𝓸𝓻𝓽𝓾𝓻𝓮𝓻 𝓸𝓯 𝓵𝓸𝓿𝓮 ¤•°×❅𝔨𝔬𝔬𝔨𝔳❅Where stories live. Discover now