جلوی قصر ساحره ایستاده بود فقط چند دیوار با دونسونگش فاصله داشت تنها خانواده ای که توی این دنیا داشت اما ترسی توی دلش افتاده بود اجازه یک قدم هم نمیداد میترسید جیمینی از دستش ناراحت باشه و اونو پس بزنه
+ چته چرا خشکت زده؟
تهیونگ صورتش رو برگردوند و جونگ کوک رو نگاه کرد
_ اگه جیمینی از دستم عصبانی باشه چی
+ چرا مثل بچه ها رفتار میکنی؟
جونگ کوک نفس عمیقی کشید و به سمت تهیونگ اومد و دستش رو گرفت و به سمت قصر بردش
+ حتما خودم باید راه بیارمت؟
_ یادت باشه همونجوری که من جلوی مامانت نقش بازی کردم توهم جلوی برادر من نقش بازی کن
+ حواسم هست
خدمتکاری که جلوی در ایستاده بود تعظیم کوتاهی کرد
^بفرمایید راهنماییتون کنم
هردو به سمت سالن پذیرایی راه افتادند تهیونگ چشمش رو توی سالن چرخوند به غیر از یونگی کسی رو ندید نگران به سمت یونگی رفت و بهش دست داد
× وقتی شنیدم میخوای بیایی شاخام در اومد
تهیونگ بدون در نظر گرفتن کنایه یونگی با نگرانی گفت:
_ جیمین کو؟
× بهش نگفتم که میخوای بیای سوپرایز بشه
تهیونگ لبخند ملیحی زد
_ مرسی که حواست بهش بود
× این چه حرفیه .... چرا ایستادید جناب جئون
+ بله ممنون
با باز شدن صدای در تهیونگ با شوق از جاش بلند شد و جلوی در وردی ایستاد
جیمین با دیدن تهیونگ با دو به سمت تهیونگ اومد و توی بغلش پرید* دلم برات تنگ شده بود هیونگ بی معرفت
تهیونگ که خیلی وقت بود منتظر چنین آغوشی بود دست هاش رو دور بدن جیمین سفت حلقه کرد
_ حق داری ناراحت باشی اما چند تا مشکل پیش اومد نتونستم بیام پیشت
با حس کردن خیسی لباسش از آغوش جیمین در اومد و به چشمای اشکیش نگاه کرد دست هاش رو به سمت صورتش برد و قطره های اشک تنها کسش رو پاک کرد
_ گریه نکن وگرنه منم گریم میگیره
جیمین با تعجب گفت
* داری تهدید میکینی؟
تهیونگ لبخند دندون نمایی زد و بعد صورت جیمین رو بوس کرد
+ اهم اهم .... بسته هرچقدر همه چلوندید چندشم شد
YOU ARE READING
¤•°×𝓣𝓸𝓻𝓽𝓾𝓻𝓮𝓻 𝓸𝓯 𝓵𝓸𝓿𝓮 ¤•°×❅𝔨𝔬𝔬𝔨𝔳❅
FanfictionNam:شنکجه گر قلب پایان فصل اول در انتظار فصل دوم... در دنیایی که قدرت حکم فرمایی میکنه کیم تهیونگ پادشاه خون آشام برای به دست آوردن قدرت مجبور میشه با جئون جنکوک پادشاه جن ها ازدواج بکنه اما .... این فیک صحنه های خشونت داره مسئولیت خوندنش با خود...