جونگ کوک داشت تهیونگ رو نگاه میکرد
اما با دویدنش پیش خودش گفت که بازم به سرش زده دیونه بازی در بیاره ولی با پریدن توی استخر احساس کرد داره اشتباه میبینه وقتی دست و پا زدن تهیونگ رو دید اصلا نفهمید چطور خودش رو به سمت استخر رسوند
به خدمتکاری که سعی میکرد تهیونگ رو از استخر در بیاره نگاه کرد به طرفی پرتش کرد_ توعه عوضی بهت گفتم حواست بهش باشه نه مثه مجسمه وایسی منو نگاه کنی
بعد از تموم شدن حرفش خودش رو توی استخر پرت کرد و به سمت همسرش رفت و با تهیونگی که دیگه تقلایی نمیکرد روبه رو شد
بدن خیسش رو بغل کرد و چشم های بسته اش رو بوسید و دستش رو به طرف گونه هاش برد و چند ضربه آروم زد_تهیونگ، ته ته چشماتو باز کن
اشک توی چشم هاش جمع شد کسی که اسمش لوسیفر بزرگ بود داشت گریه میکرد
با عجله از استخر بیرون اومد و تهیونگ رو آروم روی زمین گذاشت
نمیتونست اشک هاش رو کنترل بکنه اینکه چشم های تهیونگش برای همیشه بسته باشه قلبش به درد اومد نمیتونست از دستش بدهنفس گرفت و بعد لب هاش رو به لب های سرد تهیونگ چسبوند و تنفس دهان به دهان داد
_ تهیونگم بیب بیدار شو ، غلط کردم چشماتو باز کن
جونگ کوک با چشم های بارونی التماس میکرد تا دوباره تهیونگش نفس بکشه
همه درد هایی که داشت توی قفسه سینش جمع شده بود کل محوطه فقط صدای داد جونگ کوک برای بیدار شدن تهیونگ بودش
_ من بدون تو چیکار کنن دیگه اذیتت نمیکنم فقط چشم هاتو باز کن
جونگ کوکی که مثه بچه ها سر تهیونگش رو بغل کرده بود و درمونده گریه میکرد
_ منو تنها نذارتهیونگم
اروم لب های یخ زده همسرش رو جوری بوسید که انگار شکننده ترین چیز دنیاست
_عشق زندگیم بلند شو( هق هق) کاشکی زودتر بهت میگفتم دوستت دارم (هق هق)
دکتر سفید پوش از دور می دوید داد زد
^ به سینش فشار بیار بدووو
جونگ کوک که اشک هاش مانع دیدش بود رو سریع پاک کرد و چند ضربه به سینه تهیونگ زد و مقداری آب از دهن تهیونگ در اومد و به سرفه افتاد
جونگ کوک که از شوک اتفاقی افتاده بود اصلا به ذهنش نرسید که اینکار بهتر از تنفس دهان به دهانهبا خوشحالی تهیونگ رو بغل کرد
_ مرسی که پیشم موندی
به چشم های نیمه بازش نگاه کرد و ادامه داد
_ دوستت دارم اندازه تمام دوستت دارم های دنیا تا ابد پیشت میمونم
دکتر که نقش یه درخت رو بازی میکرد بالای سر پادشاه جن ها ایستاد
^خوشحالم که به خوبی تموم شد من مزاحمتون نمیشم
دکتر رفت و جونگ کوک اینقدر غرق نگاه تهیونگ بود که اصلا متوجه حرف پزشک نشد و تهیونگی که با تعجب حرف های جونگ کوک رو تحلیل میکرد
_بیا از این به بعد دیونه وار عاشق هم بشیم
تهیونگ که انگار چیزی راه گلوش رو گرفته بود به شریک زندگیش نگاه کرد و بعد از چند ثانیه هلش داد
+ من ازت متنفرم از توی لعنتی تا ابد همیشه اینو توی کلت فرو کن اصلا چرا منو نجات دادی میذاشتی میمیردم تا دیگه قیافه نحصت رو نبینم
تمام مدت تهیونگ با عصبانیت داد میزد و جونگ کوک با آرامش نگاهش میکرد
_ یه فرصت بهم بده تا عاشق خودم بکنم
تهیونگ اشک روی پهنای صورتش سرازیر شده بود و پاک کرد
+ چه فرصتی جونگ کوک هاانن؟مگه فرصتیم مونده؟ ازت متنفرم خیلی زیاد
جونگ کوک باورش نمیشد تهیونگ چنین ری اکشنی نشون بده همه حرف هاش مثل یه خنجر تو قلبش فرو میرفت
_ تو همسر منی وجود منی و من کاری میکنم که...
تهیونگ از جاش بلند شد و با داد و گریه گفت
+بسههه همین که به جسمم آسیب میزدی بس نبود حالا روحم رو داری خورد میکنی دیگه بیش تر از این خراب نکن همه چیو ، من خسته تر از اونیم که عاشق کسی مثل تو بشم
جونگ کوک خواست حرف بزنه اما تهیونگ بهش مهلتی نداد و با دو به سمت اتاقش رفت
از وقتی که جونگ کوک بهش اعراف کرده بود سینه و گلوش سنگینی میکردن چطوری همسرش عاشقش شده بود؟ از شکنجه هاش؟ از اینکه همش تردش میکرد؟
لباس های خیسش رو با یه هودی بلند عوض کرد موهای خیسش و رون های سفیدش باعث میشد کیوت ترین فرد توی دنیا باشه
تهیونگ فین فین کنان به سمت تختش رفت به احتمال زیاد سرماخورده بود
پتوی سفید رنگ رو دورش پیچید با اینکه همیشه بدنش سرد بود اما الان این سرماخیلی شدید تر و متفاوت تر بودش
دندون هاش بهم برخورد میکرد و پتو هم باعث گرم شدنش نمیشد
بی حال روی تخت خوابید و پتو رو محکم دور خودش کشید.
.
.
.
.
.
بعضی اوقات یه اتفاق یا یه شوک ما رو متوجه چیزی میکنه که قبل اون اتفاق تو صورتمون داد میزد اما ما متوجه اش نبودیم گاهی اوقات دیگه خیلی دیر میشه
آب ریخته شده رو دیگه نمیشه جمع کرد پس تا وقتی دیر نشده به خودمون بیاییم :)فقط قضیه عشق و عاشقی نیست خیلی از رویداد های زندگیمون جزوش میشن T~T
خودم یکی از اون افرادیم که مثل نفهم ها رفتار کردم الان دارم نتیجه اش رو میبینم
سو👈👉
مواظب خودتون باشید💜🍇
CZYTASZ
¤•°×𝓣𝓸𝓻𝓽𝓾𝓻𝓮𝓻 𝓸𝓯 𝓵𝓸𝓿𝓮 ¤•°×❅𝔨𝔬𝔬𝔨𝔳❅
FanfictionNam:شنکجه گر قلب پایان فصل اول در انتظار فصل دوم... در دنیایی که قدرت حکم فرمایی میکنه کیم تهیونگ پادشاه خون آشام برای به دست آوردن قدرت مجبور میشه با جئون جنکوک پادشاه جن ها ازدواج بکنه اما .... این فیک صحنه های خشونت داره مسئولیت خوندنش با خود...