تهیونگ به کارت توی دستش که با طلا تزئین شده بود رو نگاه کرد و با خوشحالی به طرف اتاق جیمین رفت تا زود تر این خبر رو بهش بده
_جیییممییینننن
جیمین که سرش توی گوشی بود با وارد شدن ناگهانی تهیونگ از جا پرید
* وای ته قلبم اومد توی دهنم چته
_ یه مژده گونی بده
جیمین خنده ای کرد
+چه پرو ترسوندیم بعد مژده گونی هم میخوای
_ معلومه ، یه خبر خوشی دارم که وقتی بفهمی ...
جیمین سریع از جاش بلند شد و به سمت تهیونگ رفت و گونه اش رو بوسید
* خب اینم از مژده گونی زودی بگو مردم از فوضولی
تهیونگ به چشمای مشتاق جیمین نگاه کرد
_ یونگی داره ازدواج میکنه
جیمین با همین چهار کلمه دنیاش نابود شد و بغض گلوش رو گرفت
* با کی ؟
تهیونگ به چهره ی ناراحت جیمین نگاه کرد فکر میکرد با این خبر جیمین رو سوپرایز میکنه
_ با دختر عموش
* با لیییسسساااااا
با داد جیمین از جاش پرید و به چشمای گرد شده جیمین نگاه کرد
_ چته آره دیگه از اول هم مشخص بود
* آهان
جیمین به همین کلمه اکتفا کرد و روی تختش دراز کشید
_ خب بابای یونگی وصیت کرده بود یونگی با لیسا ازدواج کنه من نمی دونستم که تو نمی دونی
جیمین یک دفعه بغضش ترکید و اشک هاش از گونه اش مثل باریکه ی رودی سرازیر می شدند تهیونگ به چشمای ناراحت و اشک های مرواریدیش نگاه کرد و سریع بغلش کرد
_جیمینی چی شده
جیمین میون گریه کردنش گفت :
* چقدر زود گذشت
تهیونگ آه بلندی کشید و شروع کرد به نوازش موهای دردونه اش
_ آره خیلی چه روزایی که با لیسا و یونگی نداشتیم چقدر بازی میکردیم همش مثل باد گذشت
* من به عروسی یونگی نمیام
_ییااا مگه دست خودته
مشتی به بازوی جیمین زد
*طاقت دیدن عروسیش رو ندارم
_برای چی جیگر یونگی و لیسا خوشحال میشن که تورو ببینن
* آخه ...
جیمین ادامه حرفش رو نزد و شروع کرد به گریه کردن قلبش از این همه ناراحتی به درد اومده بود
ESTÁS LEYENDO
¤•°×𝓣𝓸𝓻𝓽𝓾𝓻𝓮𝓻 𝓸𝓯 𝓵𝓸𝓿𝓮 ¤•°×❅𝔨𝔬𝔬𝔨𝔳❅
FanficNam:شنکجه گر قلب پایان فصل اول در انتظار فصل دوم... در دنیایی که قدرت حکم فرمایی میکنه کیم تهیونگ پادشاه خون آشام برای به دست آوردن قدرت مجبور میشه با جئون جنکوک پادشاه جن ها ازدواج بکنه اما .... این فیک صحنه های خشونت داره مسئولیت خوندنش با خود...