پارت یازدهم

547 63 1
                                    

دلم میخواست بغلش کنم و ببوسمش ولی چون تو کلاس بودیم این کار غیر ممکن بود.
رون و هرماینی وارد کلاس میشن و با تعجب فقط نگاه ما میکنن توی چشمای هردوشون کلمه ودف موج میزنه و معلومه هر چه زود تر میخوان از ماجرا خبر دار بشن.

تقریبا نصف زمان کلاس گذشته و کم کم نگاه های خیره بچه ها دیگه داره اعصابمو خورد میکنه پس از پرفسور تریلانی اجازه میگیرم و از کلاس خارج میشم ، بدون توجه به کسی سرمو پایین میندازم و فقط میرم خودمم نمیدونم دقیقا میخوام کجا برم ولی فقط میخوام از بچه ها و ادمای دروبرم دور بشم که ناگهان با برخورد با پرفسور مک گوناگل دست و پامو گم میکنم و فقط پشت سر هم ازش معذرت خواهی میکنم

+پاتر لازم نیست انقدر معذرت بخوای اروم باش
چشم پرفسور
+راستی پاتر خوب شد دیدمت به همه بچه های کلاستون گفتم ولی مثل اینکه تو توی کلاس نبودی ، به بچه ها گفتم بهت بگن ولی فکر نکنم یادشون بمونه خوب شد خودم دیدمت.
اتفاقی افتاده پرفسور؟
+نه فقط اخر هفته یه جشن به مناسبت کریسمس داریم هر کی با خودش باید یه همراه بیاره گفتم از الان بدونی تا خودتو اماده کنی.
ممنونم پرفسور.

از کنار مک گوناگل رد میشم و به راه خودم ادامه میدم ، تنها جایی که الان ارومم میکنه کنار دریاچه است پس به سمت خارج قلعه حرکت میکنم.
به درختی تکیه میدم و به دریاچه زل میزنم. فکرم خیلی مشغوله یه حسی بهم میگه این رابطه پایان خوشی نداره ولی از طرفیم نمیتونم بیخیال دراکو بشم اون...اون واقعا بی نقصه....اون حرف نداره....اون

+پاتح این حد از گستاخی اونم تو روز روشن درست نیست
با شنیدن صدای اشنا معشوقم که مثل زنگی تو گوشم به صدا در میاید از افکارم خارج میشوم و به سمت اون برمیگردم.
گستاخی منظورت چیه؟
دراکو به سمتم میاد و خودشو روم میندازه.
هی درست بشین الان کمرم میشکنه.

اصلا به حرفم اهمیتی نمیده و خودشو بیشتر روم ول میکنه الان کل وزنش روی منه و حتی نمیتونم نفس بکشم.
+اوووم گستاخیتو ولش کن الان میخوام تو بغلت بخوابم بعدا برات توضیح میدم خیلی خستم.
هی هی درا منم آدمم الان کمرم خورد میشه حداقل درست بشین.

بالاخره تلاشم جواب میده و از روم بلند میشه و کنارم دراز میکشه و سرشو روی پاهام میزاره.
+حالا بهتر شد اینطوری بهترم میتونی عشق جذابتو ببینی.
توی جذابیت اون حرفی نبود پس نمیتونستم حرفی بزنم تصمیم میگیرم ساکت بمونم و فقط به اجزای صورتش نگاه کنم.

چقدر تناسب بین موهاش و اون چشماش زیباست.
دستمو نوازش وار روی گونه لطیف و سفیدش میکشم که از هر پری نرم تره.
سرم و بیشتر به طرفش خم میکنم تا بهتر بتونم اجزای صورتشو ببینم.
+هی هی اینطوری من دیگه نمیتونم چشماتو ببینم.
و بعد دستشو توی موهام فرو میکنه و اونارو به سمت بالا هدایت میکنه.

+حالا بهتر شد...حالا دیگه قشنگ میتونم اون دوتا جنگل که فقط برای منه رو ببینم.
راستی درا تو میخوای برای جشن اخر هفته چی کار کنی؟ یعنی با کی میخوای بری؟
+احمق شدی هری معلومه که قراره با تو برم
ولی....
+شیشششش اصلا حرف بقیه مهم نیست مهم اینکه من و تو چی میخوایم باشه؟
باشه هر چی تو بگی
+افرین
و بعد سرشو بالا میره و بوسه ایی عمیق روی لبام میزاره
+اینم جایزت.

Dark Paradise Where stories live. Discover now