پارت پانزدهم

406 37 2
                                    

سلام جینی اینجا چی کار میکنی؟
+سلام هری اتفاقا منم همین سوال و از تو داشتم ، میدونستی الان توی منطقه ممنوع جنگلی؟
واقعا؟انقدر فکرم درگیر بود که متوجه نشدم.
دستشو به سمتم دراز میکنه.
+ولی الان که متوجه شدی بهتره دیگه بریم.
با گرفتن دستای جینی لرزش کوچیکی توی بدنم حس میکنم ، نه از اون لرزش هایی که وقتی دستای دراکو میگیرم دارم نه لرزشی که داره بهم میفهمونه با این دستا نمیتونی خوشحال باشی و قلبت برای کس دیگه ایی....
در طول مسیر هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشه تا بالاخره جینی تصمیم میگیره این سکوت بینمونو بشکنه.
+از خش خش برگای زیر پام خوشم میاد بهم حس ارامش میده! تو چی؟
ام نظری راجبش ندارم.
سرشو به سمت من میچرخونه و به چشمام زل میزنه و بعد تنها چیزی که متوجه میشم گرمایی که رو لبم حس میکنم.
هیچ حرکتی نمیکردم ، من اون لبارو نمیخواستم.
کل من متعلق به کس دیگه ایی بود.....
اروم سرمو عقب میکشم و از جینی معذرت میخوام ، خودشم از کاری که کرده پشیمونه و فقط سرشو به نشانه تایید تکون میده و اروم زیر لب میگه اشکالی نداره هری.
من از دست جینی عصبانی نیستم خیلیم ازش ممنونم.
چون الان دیگه میدونم قلبم متعلق به کیه....الان میدونم کسی که کنارش ارومم کیه....اون چشما چشمایی که سرشار از عشق بهم نگاه میکنه و میشناسم....هر چقدر اشتباه هم که باشه....هرچقدرم که بهم اسیب بزنه بازم من اونو انتخاب کردم من فقط شاهزاده اسلایترینیمو میخوام.
اصلا متوجه نمیشم چطور انقدر سریع مسیر و طی کردم و تنها چیزی که متوجه میشم خودمم که رو به رو در خوابگاه اسلایترین قرار دارم...
یه گوشه وایمیسم تا یکی بیاد و بخواد وارد خوابگاه بشه و بله همون موقع شانسم میزنه و گویل میبینم که میخواد وارد خوابگاه بشه ، فرصت و از دست نمیدم و تا رمزو میگه پشت سرش حرکت میکنم
+هی پاتر کجا میای؟
ساکت شو گویل.
و با ضربه محکمی اونو از سر راهم کنار میزنم.
وارد سالنشون میشم با چشم دنبال دراکو میگردم و بله بالاخره پیداش میکنم. روی کاناپه جلوی شومینه نشسته و مشغول خوندن کتابیه.
سریع به سمتش میرم و دستشو میگیرم و دنبال خودم میکشونمش ، از همراهیش خوشم میاد چون کار من و اسون تر میکنه و لازم نیست دیگه کشون کشون ببرمش.
زیر چشمی نگاهی به دراکو میندازم و متوجه لبخندی میشم.
لبخندی که توی این چند سال ندیده بودمش ، از لبخندش کاملا میشد تشخیص داد که توی دلش چی میگذره.
بالاخره به راهروی طبقه سوم میرسیم اونا به تاریک ترین نقطه راهرو میبرم و دستمو از دستش جدا میکنم.
بهش نگاه میکنم که با قدمای ارومی به من نزدیک تر میشه و با هر قدمی که اون جلو میاد من یه قدم به سمت عقب میرم تا جایی که دیگه به دیوار برخورد میکنم و مجبور میشم فقط به پسر مو بور روبه روم خیره بشم که بهم نزدیک تر و نزدیک تر میشه.
یه دستشو کنارم به دیوار تکیه میده و با اون یکی دستش گونمو آروم نوازش میکنه.
+میدونستی خیلی دلم برات تنگ شده بود هری!
و همینطوری که گونمو نوازش میکنه سرشو به گوشم نزدیک میکنه و اروم زمزمه میکنه.
+پسر بدی شدی پاتح.
سرشو اروم عقب میکشه و به چشمام خیره میشه.
فقط اینو بدون که...
برای هر حرفی هزار تا حرف است که نمیزنم.
و برای هر قدمی، قدمی هست که بر نمیداریم.
بزار اگه چیزی یادم رفته بدونم.
چون این تمام چیزیه که میخوام.
و بگو که ما همیشگی هستیم.
و تا سال های دور کنار هم قراره باشیم...
+میخوای جواب همه این سوالتو بدونی پاتح؟ باشه الان به همشون جواب میدم.
اروم بهم نزدیک تر میشه و لباشو روی لبام میزاره....
این بوسه با بوسه های قبلی فرق داره.....چون ایندفعه از حسم مطمئنم و میدونم که اشتباه نمیکنم...پس با تمام وجودم همراهیش میکنم. دستمو توی موهای لخت دراکو فرو میبرم و با تمام وجود اونو میبوسم.
این همون چیزیه که هردمون میخوایم...با هم بودن تنها چیزیه که هردو میخوایم و این باهم بودن فقط از روی عشقه.....
دراکو جهت سرشو عوض میکنه و بیشتر لبامو میمکه.
انقدر محکم میمکه که ناله کوتاهی بین لباش میکنم. هر دو نفس کم اوردیم ولی هیچ کدوم نمیتونم از هم جدا شیم و اون لبای بی نظیر که طعمشون از هر عسلی شیرین تره رو رها کنیم.
دراکو لب پایینمو گاز میگیره و اروم سرشو عقب میکشه...هنوز فاصله کمی بینمون وجود داره....نفسامون به صورت هم برخورد میکنه و هردومون با تک تک سلولامون اونارو حس میکنیم.
با دقت به تمام اجزای صورتم نگاه میکنه و در اخر به چشمام زل میرنه و اروم میگه...
+همیشه....من و تو برای همیشه با همیم اینو بهت قول میدم پسر برگزیده من...

Dark Paradise Where stories live. Discover now