با حرص زیادی که منشأش حرکات دلبرانهی پسر بود، فشار لبهاش رو روی لبهای قلوهای تهیونگ و فشار یک دستش رو روی گونه و دست دیگهش روی کمر پسر رو بیشتر کرد. دستهای پسر دور گردنش حلقه شده بودن و اون رو برای عمیقتر کردن بوسه دعوت میکرد.
همزمان که بدن پسر رو بیشتر از قبل به خودش میفشرد، زاویهی بوسیدنش رو با حرکت دادن سرش تغییر داد و دندونهاش رو وحشیانه روی لب پایینی تهیونگ گذاشت و کشید. این حرکتش باعث شد پسر، آه غلیظی از بین لبهاش فرار کنه اما، انقدر مست بوسیدن جونگکوک شده بود که بی توجه به سر شدن لبهاش، بیشتر از قبل خودش رو جلو بکشه و دو لب باریک پسر بوکسور رو ببوسه!
جونگکوک به حدی حرص و طمع بوسیدن پسر توی ذهنش پرورش پیدا کرده بود که دوست داشت توی همون نقطه، نقطه نقطهی بدنش رو با دندونهاش پاره کنه. با حس سوزش سینهش که ناشی از کمبود اکسیژن بود، گاز آخر رو از روی لبهاش گرفت و با صدای دلچسبی، لبهاش رو جدا کرد و باعث شد بزاق دهانشون کش بیاد. چشمهای خمارش رو باز و به صورت گل انداختهی پسر که در چند هوایی صورتش قرار داشت نگاه کرد. ابرویی بالا انداخت. تهیونگ چشمهاش رو بسته بود و اخمی ناراضی روی پیشونیش نقشه بسته بود. کمی لبهاش رو جلو داد که جونگکوک با پوزخند عمیقی در حالی که به صورتش خیره بود، چند سانت سرش رو عقب کشید. تهیونگ ناکام از بوسهی دوبارهای که دریافت نکرده بود، بینیش رو چین داد. لبهاش رو روی هم مالید و کمی ملچ و ملوچ کرد. چشمهاش رو باز کرد و نگاهش رو به چشمهای جونگکوک داد و با حالت ناراضی و لوسی لب زد:
_ چرا دیگه بوس نمیکنی؟
اگر تعجب قیافه داشت، توی اون لحظه میشد از حالت چهرهی جونگکوک به عنوان نماد تعجب در جهان استفاده کرد. اون پسر تخس و زبون دراز که خیلی اوقات حرف در برابرش کم میآورد، همین بچه خرس بانمکی بود که با گونههای گل انداخته و اخمی که به طور واضحی بانمکش کرده، ملچ ملوچ میکرد و درخواست بوسیده شدن داشت؟
_ چی؟ابروهاش از روی تعجب بالا پریدن. تهیونگ بینیش رو بالا کشید و در حالی که لبهاش رو آویزون میکرد، کمی نزدیک تر شد و تنها فاصلهی باقی مونده بین خودش و پسر بوکسور رو از بین برد و با قرار دادن سرش روی سر شونهی پسر، با صدای خماری زیر گوشش لب زد:
_ دیگه ته ته رو بوس نکردی...نفسش، با صدای لوس و خواستنی پسر که درست زیر گوشش پخش شد بند اومد!
ناخواسته سکسکهای از روی شوکه شدن کرد و دهنش باز شد.
_ باید همیشه ته ته رو بوس کنی!داشت به معنی واقعی کلمه، دیوانه میشد! حرصی که برای رفع کردنش به جون لبهای پسر انداخته بودش، حالا با قدرتی بیشتر از قبل به جونش افتاده و دوست داشت سر خودش رو به در و دیوار بکوبه. چرا؟ به چه دلیلی انقدر موضعش عوض شده و خواستنی شده بود؟ به چه دلیل لعنت شدهای خودش رو برای جونگکوک لوس میکرد؟ بهت زده با صدای ملچ ملوچ شیرینی و پشت بندش برخورد نوک بینی پسر با رگ گردنش، نفس عمیقی کشید. تهیونگ کمی توی آغوشش وول خورد و هومی کرد. با صدای خماری که ناشی از خوابآلودگیش بود گفت:
_ چقد اینجا گرمه... دوسش دارم.
و پشت بند حرفش، بیشتر از قبل سرش رو بین سرشونه و گردن پسر فرو کرد. متعجب از سنگین شدن وزن پسر، یک دستش رو محکم دور کمر باریک و دست دیگهش رو پشت گردنش گذاشت و با صدای بم شدهای که نشان از تحریک شدن عضلهای در پایین تنهش میداد لب زد:
_ نگو که با یه شات تکیلا مست شدی و این حرکاتت از روی مستیه.

أنت تقرأ
𝗛𝗼𝘁 𝗕𝗼𝘅𝗲𝗿: 𝗝𝗲𝗼𝗻ᵃᵘ
عاطفية𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘝 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘊𝘰𝘮𝘦𝘥𝘺, 𝘚𝘱𝘰𝘳𝘵𝘺, 𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵, 𝘚𝘮𝘶𝘵 از - حرفهای گندهتر از دهنت میزنی بچه! به - یک بار برای همیشه میگم و بهتره خوب توی گوشت فرو کنی تهیونگ! تا زمانی که جزئی از وجود منی حق اینکه ب...