در حالی که به پیام پسر خیره بود، تک خندهای عصبی کرد و بعد از خاموش کردن صفحهی گوشیش و قرار دادنش توی جیبش، نگاهی به ساعت انداخت. امروز باید تکلیف این موضوع رو با پسر روشن میکرد.
یک ساعت بعد، در حالی که به دیوار راهروی کناری کلاس تهیونگ تکیه زده، سرش رو پایین انداخته بود و سعی میکرد حرص و عصبانیتی که توی وجودش شکل گرفته رو کنترل کنه.بعد از چند دقیقه با باز شدن در کلاس و خروج استاد و پشت بندش دانشجوها، نیم نگاهی به داخل کلاس انداخت. انتظار داشت تهیونگ رو توی کلاس ببینه اما با ندیدن پسر، فکش رو قفل کرد و عصبی زبونش رو توی گونهش فشرد. نگاهی به ساعتش انداخت و با دیدن ساعت هفت عصر، لعنتی به خودش فرستاد چون از یاد برده بود کلاس پسر تا ساعت پنج و نیم
عصره.هوفی کشید و با قدمهای بلندش به سمت خروجی حرکت کرد.
نیم ساعت دیگه با شاگرد خصوصیش کلاس داشت و به این فکر کرد که شب، بعد از برگشتن تهیونگ باید حتماً راجع به این موضوعات و رفتارش باهاش حرف بزنه.....
برای بار دهم آهی کشید و گونهی گرمش رو به روی میز سرد بار گذاشت. هر چند دقیقه یکبار صفحهی گوشیش رو روشن میکرد و منتظر به صفحهی چتش با پسر بوکسور خیره میشد تا بلکه پیامی دریافت کنه.
پسر بوکسور تنها آخرین پیامش که اطلاع داده بود بعد از کلاس به بیرون میره رو سین زده و بی جواب گذاشته بود.
یوری که مشغول خندیدن و بحث کردن با جیمین بود، نگاهی به وضعیت پسر کرد و با صدای بلندی لب زد:
- این چرا انقدر پکره؟جیمین خندهای کرد و با حالت سرخوشی لب زد:
- ولش کن. مرض دلتنگی داره.نوچی کرد و با حرص سرش رو از روی میز بلند کرد و گفت:
- تو که سینگلی، این یکی هم تا قبل از اینجا توی باسن یونگی بوده، برای همین اصلا دلتنگی منو درک نمیکنید!یوری چینی به بینیش داد و پرسید:
- اه اه اه کی وقت کردی انقدر چندش بشی ته؟ میری خونه میبینیش دیگه.تهیونگ آهی کشید و دوباره سرش رو روی میز گذاشت و با حالت بچگونهای پاهاش رو روی زمین کوبید و غر زد:
- من جونگکوکو میخواااام.جیمین آهی کشید و بیخیال لب زد:
- به درک. فعلا که جونگکوک نداریم بهت بدیم.دوباره گوشیش رو بالا آورد و صفحهی گوشیش رو روشن کرد:
- دلم براش تنگ شده...یوری تک خندهای کرد و با دست، موهای پسر رو بهم ریخت:
- انقدر ناراحت نباش. بیا فعلا کمی خوش بگذرونیم بعدش میری پیشش میبینیش و حسابی رفع دلتنگی میکنی.آهی کشید و سرش رو از روی میز برداشت و دستش رو زیر چونهش زد. با یادآوری چند روز گذشته که بدون گرفتن بوسهی صبح بخیر و یا اون آغوش گرم همیشگی گذشته، مجدداً آهی کشید و نالید:
- چند وقته صبحا بوسم نمیکنه و بهم نگفته وقتی از خواب بیدار میشم خیلی خوشگل و خوردنیم.

VOCÊ ESTÁ LENDO
𝗛𝗼𝘁 𝗕𝗼𝘅𝗲𝗿: 𝗝𝗲𝗼𝗻ᵃᵘ
Romance𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘝 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘊𝘰𝘮𝘦𝘥𝘺, 𝘚𝘱𝘰𝘳𝘵𝘺, 𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵, 𝘚𝘮𝘶𝘵 از - حرفهای گندهتر از دهنت میزنی بچه! به - یک بار برای همیشه میگم و بهتره خوب توی گوشت فرو کنی تهیونگ! تا زمانی که جزئی از وجود منی حق اینکه ب...