نفس نفس میزد و با حرص زیادی که توی تمام تنش پیچیده بود، مشتهاش رو روی کیسهی شنی ِ بوکس مقابلش روونه میکرد.
قطرههای براق عرق به خوبی روی تنش مشخص بود و باعث میشد پوست سفید رنگ تنش، کمی بیشتر بدرخشه. بعد از عصرونهای که با دونگگوک خورده، طبق روال هر روزه با ذهنی آشفته که تا حدودی بعد از صحبتهاش با برادرش آرومتر شده بود، به باشگاه اومد و با تمام توانش شروع به مشتزنی کرد.
نمیدونست چند ساعت گذشته اما از این موضوع که هوا کاملا تاریک شده و احتمالا ساعت زیادی تا نیمه شب باقی نمونده، آگاه بود.
اینطور نبود که تا اون لحظه شاگردی داشته باشه و یا به قصد تمرین برای مسابقات پیش روش به بوکس ادامه بده نه، در واقع از این موضوع که تنها به خونه برگرده هراس داشت. اطلاع داشتن از این موضوع که موقع برگشت، تهیونگی نیست که با لبخند بهش خوشآمد بگه و بابت دیر کردنش غر بزنه و بعد غذای گرم و دلچسبی که طبق سلیقهی پسر آماده کرده بود رو مقابلش بذاره، باعث میشد رمقی برای برگشتن به خونه نداشته باشه.
با خودش فکر کرد که اون شب رو پیش دونگگوک سپری کنه اما از اونجایی که مابین صحبتهای پسر متوجه شده بود فردا امتحان مهمی داره، قصد نداشت مزاحمش بشه و با بهانهگیریهای بیموقعش تمرکزش رو بهم بزنه.
یادآوری حرفها، حرکات و نقش بستن تصویر قطره اشکی که روی گونههای بوسیدنی پسر افتاده بود، باعث شد در حالی که فکش رو قفل میکنه، تمام حرص و قدرتش رو توی دستهای مشت شدهش جمع کنه و محکمتر به کیسه مشت بزنه.
انقدر مشت زده که دستهاش بی حس و سر شده بودن. در حالی که با ولع هوای اطراف رو میبلعید، دستهاش رو روی زانوهاش گذاشت و خم شد و به قطرات عرقی که از مابین تارهای خیس شدهی موهاش و پوست شقیقههاش، روی کف پوش باشگاه ریخته میشد نگاه کرد.
آه عمیقی کشید و با استفاده از دندون، چسب دستکش بوکسش رو باز کرد و با بدنی خسته و ذهنی که دیگه توانایی فکر کردن نداشت، به سمت رختکن قدم برداشت. شاید حالا که چندین برابر همیشه از جسمش کار کشیده بود، میتونست شب راحتتری رو بدون حضور تهیونگ سپری کنه.با استفاده از حمام توی رختکن، دوش مختصری گرفت و بعد از پوشیدن لباسهاش، بدون توجه به موهای نمدارش، نگاهی به ساعت گوشیش که یازده شب رو نشون میداد، انداخت و بعد ساک ورزشیش رو توی دست گرفت و به سمت خروجی قدم برداشت.
از اونجایی که جز خودش، کسی توی باشگاه حضور نداشت، بعد از قفل کردن در با قدمهای بلندش در حالی که سرش رو پایین انداخته بود به سمت ماشینش حرکت کرد و سعی کرد آهستهترین قدمهاش رو برای دیرتر رسیدن به ماشین برداره...
YOU ARE READING
𝗛𝗼𝘁 𝗕𝗼𝘅𝗲𝗿: 𝗝𝗲𝗼𝗻ᵃᵘ
Romance𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘝 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘊𝘰𝘮𝘦𝘥𝘺, 𝘚𝘱𝘰𝘳𝘵𝘺, 𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵, 𝘚𝘮𝘶𝘵 از - حرفهای گندهتر از دهنت میزنی بچه! به - یک بار برای همیشه میگم و بهتره خوب توی گوشت فرو کنی تهیونگ! تا زمانی که جزئی از وجود منی حق اینکه ب...