2

10.8K 1.3K 454
                                    

آدامسش رو توی دهنش چرخوند و ابرویی بالا انداخت. لب‌هاش رو جلو داد و به تابلوی نصب شده بالای باشگاه بوکس نگاه کرد.
زبونش رو توی دهنش چرخوند و همزمان که آدامسش رو در می‌آورد، اون رو روی اسم اعضای اصلی باشگاه که روی یک برگه کنار در نصب شده بود درست روی اسم جئون جونگ‌کوک چسبوند.
نیشخندی زد و بعد از بالا کشیدن دماغش، دست‌هاش رو داخل جیب شلوارش گذاشت و پرده کلفت ورودی رو کنار زد و داخل رفت.
می‌تونست صدای ضربات محکمی که توسط مشت‌های بچه‌های بوکس به کیسه برخورد می‌کنه رو خیلی واضح بشنوه!
هوف کلافه‌ای کشید و ابرویی بالا انداخت و نگاهش توی سالن چرخوند و بی توجه به پسرای تماما عضله‌ای که بعضی ‌ها توی رینگ در حال مبارزه و بعضی ها مشغول ضربه زدن به کیسه‌های بوکس بودن، به سمت قسمتی که حدس می‌زد ممکنه جونگ‌کوک رو اونجا ببینه قدم برداشت.

به عنوان پسری که رشته ادبیات انگلیسی رو توی اون دانشگاه می‌خوند، قاعدتاً نه تنها ظاهرش، بلکه روحیه‌ش هم به مکانی که توش قرار داشت نمی‌خورد و همین موضوع باعث می‌شد با هر قدمی که بر می‌داره، نگاه متعجب یکی از پسرها سمتش کشیده بشه.

ونهوو یکی از پسرها که مشغول ضربه زدن به حریفش بود، دفاعش رو بالا آورد و آماده بود که ضربه‌ی حریفش رو دفع کنه که با ایستادن حریفش، ابرویی بالا انداخت:
_مانگ؟ داری چه غلطی می‌کنی؟ حواست کجاست، حمله کن!

با دیدن نگاه خیره‌ی مانگ و پوزخندی که کم کم گوشه‌ی لبش جا خوش کرد و کلماتی که زیر لب زمزمه می‌کرد، متعجب رد نگاهش رو گرفت و توی سالن چرخوند.
_سئول- دگو... سئول-دگو

پیدا کردن فردی که نگاه همه رو به خودش اختصاص داده بود کار زیاد سختی نبود چون، اون پسر با موهای عسلی و سویشرت تماما لش و شلوار جینی که پاهای کشیده‌ش رو به خوبی نشون می‌داد، زیادی می‌درخشید.
ابرویی بالا انداخت و سوتی کشید و مانگ رو مخاطب قرار داد:
_داداش درسته طرف خوب تیکه‌ایه ولی این کسشرا چیه تلاوت می‌کنی؟

مانگ ابرویی بالا انداخت و متعجب لب زد:
_کونش رو نگاه کن پسر، با هر بار راه رفتنش آدم یاد اتوبان سئول-دگو میوفته!

تهیونگ دست‌هاش رو داخل جیبش گذاشته بود و بی توجه به نگاه‌های اطراف توی طول سالن قدم می‌زد.
ونهوو کنار رینگ اومد و دو دستش رو روی هم به طناب‌های متصل به رینگ تکیه داد.
یوآن که بعد از دیدن تهیونگ، ضربه زدن به کیسه بوکسش رو متوقف کرده بود با پوزخند و صدای بلندی یکی از پسرها رو مخاطب خودش قرار داد و گفت:
-یوجین، خدا صدای دیک دو شب سوراخ ندیده‌ت رو شنید پسر، پایه‌ای تریسام کنیم؟

صدای بلند یوجین به همراه پوزخندش در جوابش باعث بلند شدن صدای همهمه‌ی دیگه‌ی سالن شد:
-اگه می‌دونستم بعد دو روز همچین چیزی نصیبم می‌شه بیشتر صبر می‌کردم.

𝗛𝗼𝘁 𝗕𝗼𝘅𝗲𝗿: 𝗝𝗲𝗼𝗻ᵃᵘWhere stories live. Discover now