part11 R.D.J

127 34 34
                                    

ناتاشا به زنی که فریاد میکشید نگاه کرد:جننننننن....
تو جاش یخ زد!
تو تمام دوران زندگیش
از اولین و مُبهم ترین خاطراتش که مربوط به رِد رووم(red room) و عذاب هایی که کشید تا به ماموری که الان هست تبدیل بشه ؛تا دیدن یه خدای اسکاندیناوی که داستان هاش رو تو کتاب ها خونده بود و البته هم تیمی شدن باهاش و مبارزه با یه خدای دیگه که از قضا لوکی خدای شرارت و برادر خونده هم تیمیش بود،دیدن موجودات فضایی ،دیدن مرگ نیک فیوری و زنده شدن دوبارش(سر صحنه زنده بودن فیوری تو کپتن آمریکا سرباز زمستان من انقدر فحش دادم به فیوری) مبارزه با یه روبات احمق که میخواست دنیا رو نابود کنه ،تبدیل شدن جارویس به ویژن،فروپاشیدن بزرگترین تیم قهرمانان جهان و..... اما این اتفاق عجیب ترین و ترسناک ترینشون بود !
دیدن خودش که روبروش بود !

ولی حتی با اینکه این اتفاق زبونشو بند آورده بود، اتفاقات و تجربه هاش بهش ثابت کرده بود که حتی اگه جن هم ببینه(^^) نمیتونه بشینه و هیچ کاری نکنه!
به سرعت دستشو رو کلت کمریش گذاشت و بیرونش کشید.
به کلینت(جرمی) که با تعجب و ترس بهش نگاه میکرد خیره شد .
باید امنیت کلینتو حفظ میکرد!کلینت نزدیک ترین فرد بهش بود.به سرعت سرشو به کلینت نزدیک کرد و تو گوشش زمزمه کرد:کد آر اچ کلینت(R.H)¹
بعد از گفتن این حرف تو گوش کلینت(جرمی)با سرعت بلند شد و به سمت جمعیتی که گوشه چپش بود رفت.
اولین چیزی که توجهشو جلب کرد مردی بود که یه جراحت عمیق تو دستش ایجاد شده بود.
اما ناتاشا وقت نداشت که به جزئیات خیره بشه؛پس اولین کاری که باید میکردو انجام داد
با صدای بلند فریاد کشید:دستاتونو به سمت سرتون ببرید موجود های عجیب و غریب!وگرنه یه تیر وسط پیشونیتون میکارم....
تو یه لحظه سه تا سر به سمتش چرخیدن و قلب ناتاشا واسه یه لحظه از حرکت وایساد؛ سر کسی که خیلی شبیه به خودش بود ،سر مردی که شبیه به استیو بود و سر کسی که شبیه تونی بود!
ناتاشا واقعا گیج شده بود و تو اعماق وجودش فقط دعا میکرد که خواب باشه.اما خبر بد(بهتره بگم خوب)این بود که این یه خواب نبود!
مردی که شبیه تونی بود بعد از شنیدن صدای ناتاشا گفت:جیزز کرایست!مامان اسکارلت اون زن لعنتی دقیقا تویی!گاددد لعنت به پیشرفت میکاپ!

ناتاشا متعجب تر از قبل به اونا چشم دوخته بود. هیچ کدومشون به جز مردی که شبیه تونی بود ،حرف نمیزدن!

زن بلوند زمزمه کرد: راب ...!
کسی که شبیه استیو بود با لحن جدی ادامه داد:این میکاپ نیست...
و بعد لحنش شوخ شد و با خنده گفت:اسکارلت نگفته بودی خواهر دو قلو داری..!
زن بلوند که ظاهرا اسمش اسکارلت بود زد تو پهلوی مرد و گفت:خدا لعنتت کنه کریس !من و تو از ۱۷ سالگی همو میشناسیم!تو بهتر از من خانوادمو میشناسی!
ناتاشا نفس عمیقی کشید.
حس کرد که خطری از طرف این موجودات عجیب و غریب تغییر شکل دهنده،تحدیدشون نمیکنه!
اما نمیتونست ریسک کنه ؛پس با همون لحن ادامه داد یا دستاتونو به سمت سرتون ببرید یا بمیرید.

مردی که شبیه به تونی بود بدون هیچ ترسی از تحدید هاش از جا بلند شد و به سمت ناتاشا قدم برداشت.ناتاشا چشماشو به شکل تحدید باری ریز کرد معمولا تحدید هاش رو همه جواب میداد ؛اما این مرد... تا خواست دوباره تحدیدش کنه مرد دستشو و جلو آورد و گفت :آر.دی.جی بهترین مرد آهنی تاریخ بزرگ ترین نابغه‌ی میلیونر پلی بوی و بشر دوست تاریخ! با لبخند موزیانه ای ادامه داد: از آشنایی باهات خوشوقتم² مامور رومانوف!
ناتاشا از جاش تکون نخورد و با تعجب به مرد روبروش خیره شد!
اگه تونی رو که قبل از دویدنش به این سمت از اتاق توی راه نمیدید قطعا باور میکرد که تونی استارک جلوش وایستاده!
___________________________
رابرت بعد از چند ثانیه که دید این فن($$)قرار نیست دستشو بگیره یا ازش امضا بخواد، دستشو آورد پایین و با لحن شوخ همیشگیش گفت :چرا انقدر خشن!کامان یکم مهربون تر باش... سرشو به سمت زن بلوند چرخوند و گفت :به شخصه طرفدار خودتم مامان اسکارلت!
_____________________________

1 کد آر اچ(R.H)=کد ار اچ مخفف کلمات run و hide؛که به فارسی میشه فرار کن و پنهان شو.

2 بچه ها من تا چند وقت پیش فکر میکردم این کلمه خوشبختمه ^^اما به طرز غیر قابل باوری فهمیدم خوشوقتمه
اصلا خدایی خوشبختم فکر هم کنی معنی نمیده
طرفو دیدی واسه اولین بار خوشبخت شدی آخه؟
ولی وقتی میگی خوشوقتم ینی که مثلا این زمانی که صرف دیدن تو شد واسم خوب بود

تا آموزش دیگر لغت های فارسی بدرود

میدونم پارت چرت و حوصله سر بر بود ؛ولی ازم نا امید نشید!من یه نویسنده تازه کار بدبختم^^
:((((((((((

𝙄𝙣𝙩𝙤 𝙏𝙝𝙚 𝙒𝙤𝙧𝙡𝙙 𝙊𝙛 𝙈𝘾𝙐Where stories live. Discover now