part.11

1K 157 7
                                    

صدای زنگ موبایلش، سکوتِ فضای ماشین رو شکست. طبق معمول هوسوک موقع رانندگی بهش زنگ زده بود. تماس رو وصل کرد و روی حالت اسپیکر گذاشت.

-هی! چه‌خبرا هیونگ؟

متعاقبا صدای هوسوک پخش شد.

+تا من زنگ نزنم، زنگ نمی‌زنی نه؟

-اینطور نیست... من واقعا وقت نمی‌کنم...

+باشه می‌بخشمت. حالت چطوره؟

لبخندی از روی مهربونی هیونگش روی لب‌هاش نشست.

-من خوبم، تو چطوری هیونگ؟ اوضاع خوب پیش میره؟

+عالیه. راستی از دوست پسرت چه‌خبر؟

-کی؟

با حالت سوالی نگاهی به صفحه‌ی گوشی انداخت.

+همون پسره که اون روز با خودت آورده بودی بوتیک. اسمش چی بود... جونگ‌کوک! درسته؟

-هیونگ... اونطور که فکر می‌کنی نیست.

تهیونگ با تُن صدای آرومی گفت.

+لازم نیست تظاهر کنی تهیونگا. من که می‌دونم!

-هیونگ!

+باشه‌، باشه! تو میگی نه ولی این چیزی از ارزش حدس‌ من کم نمی‌کنه.

با یادآوری هوسوک، بحث رو به سمت دیگه‌ای برد. نزدیک یک ماه می‌شد که دنبال یک نوع خاصی از کلاه می‌گشت.

-راستی هیونگ، من یه کلاه می‌خوام.

+چه کلاهی؟

همونطور که آینه‌ی ماشین رو چک می‌کرد، جواب داد.

-یه کلاه چرم تیره مثل کلاه دزد دریایی‌ها. کجا میشه همچین چیزی پیدا کرد؟

+من می‌تونم سفارش بدم. فقط برای چی می‌خوای؟

-می‌خوام به یکی هدیه بدم.

***

ساعت‌ها از تموم شدن سریالش گذشته بود. بعد از اینکه بدون هیچ دردسری غذایی که جیمین آماده کرده بود رو خورد، چند ساعت با لگوهاش بازی کرد. چون نمی‌تونست کتاب بخونه، حوصله‌ش سر رفته بود.

-پس مستر کِی میاد؟

از عروسکی که روبه‌روش نشونده بود پرسید و با جدیت بهش زل زد تا شاید جوابی بشنوه. بعد از چند دقیقه از اون خرس پشمالو هم ناامید شد و با بی‌حوصلگی اون رو به جای نامعلومی پرت کرد.

-خرس مسخره...

با روشن شدن لامپی درست بالای سرش، فکری به ذهنش رسید.

-شاید تو اتاق مستر چیزهای باحال‌تری باشه...

حین طی کردن فاصله‌ی اتاق خودش تا اتاق تهیونگ زمزمه کرد. در واقع تمام سرگرمی‌های ممکن رو امتحان کرده بود و حالا دستبرد زدن به وسایل تهیونگ جالب به نظر می‌رسید.

𖣐Chocolate PuppyWhere stories live. Discover now