part.37[last part]

1K 101 39
                                    

-این قوطی‌ها رو کجا بذارم؟

بعد از اینکه برای چندمین‌بار طی یک ساعت گذشته موهاش رو از روی پیشونیش کنار می‌زد، خطاب به جیمین پرسید.

-اونا رو با خودم نمی‌برم.

-خب... دیگه چیا موند؟

جیمین، آخرین کارتُن رو نزدیک در ورودی گذاشت، صاف ایستاد و بعد گردنش رو به دو طرف تکون داد.

-هیچی، این آخریش بود. کارگرها نیم‌ساعت دیگه میان و همه چیز رو میبرن؛ استراحت کن.

تهیونگ که انگار منتظر همین حرف بود، روی پارکت‌های سرد نشست و بلافاصله دراز کشید.

-آخیش!

لبخند کجی رو لب‌هاش نشست.

-من میرم برای خودمون...

ادامه‌ی حرفش با ضربه‌هایی که پی‌درپی‌ به در می‌خورد، قطع شد. چند قدم جلوتر رفت و در رو باز کرد.

-چقدر زود اومد...

برخلاف تصورش، هیچ کارگری جلوی در نبود.

+سلام جیمینی!

جونگ‌کوک و یونگی با کت‌وشلوارهای تازه اتو خورده و مرتب، جلوی در ایستاده بودن و منتظر، به جیمین نگاه می‌کردن.

-هی چیم! چه خبرا؟

مین‌یونگی برای اولین‌بار باهاش خودمونی حرف می‌زد؟ یه چیزی درست نبود.

-س- سلام.

-کیه چیم؟!

اینبار تهیونگ پرسید.

+مستر حالت خوبه؟

جونگ‌کوک بدون توجه به بقیه، از کنار جیمین رد شد و خودش رو به تهیونگ رسوند.

-من خوبم کوک. کجا بودی؟

-با من بود.

یونگی از دم‌در اعلام کرد و بعد، نگاهش رو به جیمین داد.

-می‌تونم بیام تو؟

-عا... البته!

و سریع کنار رفت.

-می‌دونم با تو بود. میگم کجا رفته بودید؟!

تهیونگ کاملا جدی پرسید و به دنبالش از روی زمین بلند شد. حالا جونگ‌کوک عقب ایستاده بود تا هیونگش‌ توضیح بده.

-باید یه سری از گزارش‌ها رو به چشم میدیدم و جونگ‌کوک مسئول همش بود. پس موضوع مهمی نیست که نگرانش بشی.

جیمین کمی عقب‌تر ایستاده بود و گوش می‌کرد. سعی داشت از اتفاقات سر در بیاره و دلیل رفتار جدید یونگی‌ رو بدونه. مین هیچوقت راجع به کارهاش توضیح نمی‌داد.

-پس چرا تلفن‌...

+فقط شارژ گوشیم تموم شده بود مستر.

جونگ‌کوک به خودش اجازه‌ی دخالت کردن داد.

𖣐Chocolate PuppyTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon