با انگشتر حلقهش چند ضربهی آروم به در اتاق زد.
-کیه؟
-میتونم بیام داخل؟
در جواب به یونگی پرسید و منتظر ایستاد. متقابلا صدای مرد از پشت در به گوشش رسید.
-بیا.
با تردید در رو باز کرد و وارد اتاق شد. یونگی روی تخت نشسته و تکیهش به تاج تخت بود. عینک همیشگیش روی چشمهاش نشسته و کتابی که روی پاهاش بود، زمان مطالعهی مرد رو اطلاع میداد. بیهیچ دلیلی لب به توضیح دادن باز کرد.
-فقط اومدم گوشیم...
-برش دار، فکر کنم شارژش پر شده.
ادامهی حرفش توسط یونگی قطع شد و جیمین رو ترغیب کرد تا سریعتر و بدون هیچ حرفی موبایلش رو برداره و از اتاق بیرون بره. همونطور که از پلهها پایین میرفت، گوشیِ خاموش شده رو روشن کرد.
-لعنت...
با روشن شدهی صفحهی موبایل و دیدن تعداد دفعاتی که تهیونگ بهش زنگ زده بود، زیر لب زمزمه کرد. بلافاصله شمارهش رو گرفت و همونطور که موبایل رو نزدیک گوشش نگه میداشت، با استرس محوی نگاهش رو توی سالن بزرگ چرخوند تا از نبود هر شخصی مطمئن بشه.
-زود باش...
خطاب به تهیونگی که معلوم نبود کجا سیر میکنه زمزمه کرد. بعد از چند ثانیه، صدای عصبی دوستش از گوشی پخش شد.
-کجایی جیمین؟!
-گوش کن تهیونگ...
-نه تو گوش کن چیم. جونگکوک نیاز به کمک داره و من دارم میرم هنگکنگ. اون روانی دربارهی ارثیه و اون اموال لعنتشده هیچی بهم نگفته بود. اگر به موقع...
-ساکتشو ته!
با عصبانیت داد زد و لحظهای بعد با استرس پشت سرش رو چک کرد. نفس عمیقی کشید و صداش رو پایین برد.
-جونگکوک همینجاست... هم من و هم جونگکوک گیر این احمق افتادیم... فقط دقیق نمیدونم کجای سئولیم.
-چی میگی؟! مطمئنی چیم؟
تهیونگ بعد از چند ثانیه با بهت لب زد.
-فقط بهتره...
-با کی حرف میزنی؟
صدای یونگی از بالای پلهها توی سالن خالی اکو شد و حرف جیمین رو قطع کرد. موبایل رو از گوشش فاصله داد و سرش رو به سمت مرد چرخوند.
-ببخشید؟
-تهیونگه؟
-دلیلی برای گفتن اینکه با کی حرف میزنم، نمیبینم.
با اخم محوی جواب داد و بدون توجه به مرد دوباره موبایل رو نزدیک گوشش برد.
-بهتره فعلا نیای چون خونه نیستم.

ŞİMDİ OKUDUĞUN
𖣐Chocolate Puppy
Hayran Kurgu♡♡♡ +اولاً که من لوس نیستم مستر، فقط خیلی دوست دارم. بعدش هم چرا ورزش کنم؟ بدنم خیلی هم رو فرمه! با ترس چشمهاش رو باز کرد و با دیدن دو چشمی که با اخم بهش زل زده بود، فریاد نه چندان آرومی کشید و از تخت پایین افتاد. +حالت خوبه مستر؟ ♡♡♡ name: Chocola...