همین که در رو بست و از داخل قفل کرد؛ صدای هاپهاپ تنها همخونهاش از توی اتاقخواب پخش شد و متعاقبا به سمت هال دوید.
همیشه از استقبالهای پر سر و صدای پم خوشحال میشد و بدون توجه به خستگیهایی که نتیجهی مسئولیتهای روزانهاش بودن، بهش توجه میکرد.
به خاطر اینکه سگ بیچاره رو در طول روز تنها میذاشت، حسابی از خجالتش در میومد و تا زمانی که هر دو خسته بشن، بازی میکردن اما امروز به خاطر دعوایی که توی محل کارش راه انداخته بود؛ عصبی، خسته و بیحوصله بود.
بدون توجه به پم، به سمت آشپزخونه رفت و بطری آب رو از یخچال بیرون آورد تا خودش رو مهمون جرعهای آب خنک بکنه.
بطری شیشهای رو روی میز رها کرد و در یخچال رو محکم بست که نتیجهاش پرش کوتاه پم بود. نگاهش رو به سگ داد که بیرون از آشپزخونه روی پاهاش نشسته و با چشمهای درشت و براقش به تهیونگ زل زده بود.
-چیه؟!
با خشم به سگ بیچاره توپید و پم که توقع این حرکت تهیونگ رو نداشت، زوزهی آرومی کشید و به سمت تخت خوابی که گوشهی هال رها شده بود؛ رفت.
عذاب وجدان یقهاش رو گرفت و توی صورتش داد زد که حق نداره دلخوریش رو سر اون سگ خالی کنه. با تردید به سمت اتاق خوابش رفت و توی راه طوری که پم نفهمه، زیرچشمی نگاهی بهش انداخت. آروم و مظلوم توی جاش خوابیده و پوزهاش رو روی پنجههاش گذاشته بود.
انگار نه انگار که یه سگ از نژاد دوبرمن خریده! پم انقدری باهوش و البته دل نازک بود که با رفتاری که تهیونگ از خودش نشون داد؛ قهر کنه. با حرص لباسهاش رو عوض کرد و دوباره از اتاق بیرون رفت. این دفعه پم به سمت دیوار برگشته بود.
-انگار واقعا قهر کردی، نه؟!
مطمئن بود که هیونگش غذای پم رو داده و باهاش بازی کرده. عصر هم بردتش پارک و حسابی خوش گذرونده. پس الان دقیقا چش بود؟
-باشه قهر باش؛ منم میرم و بدون تو میخوابم!
با دست گذاشتن روی نقطه ضعف پم، شاهد پریدن سگ توی جاش شد. پوزخندی زد و پشت سرش وارد اتاق شد. روی تخت دراز کشید و دستهاش رو باز کرد تا پم رو به آغوشش دعوت کنه و پم از خدا خواسته توی بغلش جا گرفت و پوزهاش رو به گردن تهیونگ کشید.
-شب بخیر سگِ لوس!
بدون اینکه منتظر جوابی باشه، آباژور رو خاموش کرد و چشمهاش رو بست اما بعد با سنگین شدن بازوش، حس کرد دستش در حال له شدنه. چشم بسته زمزمه کرد.
-سنگین شدی... باید از فردا ورزش کنیم.
+اولاً که من لوس نیستم مستر، فقط خیلی دوست دارم. بعدش هم چرا ورزش کنم؟ بدنم خیلی هم رو فرمه!
VOCÊ ESTÁ LENDO
𖣐Chocolate Puppy
Fanfic♡♡♡ +اولاً که من لوس نیستم مستر، فقط خیلی دوست دارم. بعدش هم چرا ورزش کنم؟ بدنم خیلی هم رو فرمه! با ترس چشمهاش رو باز کرد و با دیدن دو چشمی که با اخم بهش زل زده بود، فریاد نه چندان آرومی کشید و از تخت پایین افتاد. +حالت خوبه مستر؟ ♡♡♡ name: Chocola...