من گی نیستم!

27 8 0
                                    

نور مستقیم خورشید درست تو چشماش میتابید و مجبورش میکرد تا چشماش رو با درد باز کنه و اخم کنه و تا حدی برای فرار از نور به خودش حرکت بده. سنگینی جسمی رو روی بدنش مانع حرکتش میشد و حس میکرد تموم مهره‌های کمرش تک‌به تک تیر میکشیدن و جایی پایین‌تر توی گودی کمرش حس خواب‌رفتگی داشت.
- آخ
با دردی که تو کمرش پیچیده بود چشماش رو محکم‌تر از قبل بهم فشار داد و سرش رو به سطح نرم اما پر از فنر زیر سرش فشرد. حرکت بدنی که روش قرار داشت رو حس کرد و جهیون به سرعت چشماش رو باز کرد.
موهای مشکی با تارهای تک‌وتک قهوه‌ای بینش درست جلوی صورتش بود و جلوی دیدش میگرفت و نمیتونست چهره‌اش رو ببینه. دستش رو کمرش حرکت کرد و با حس بدن برهنه‌اش چشماش تو چند ثانیه گرد شد و دوباره به اون موها با رنگ خاصشون که دقیقا مقابل چشماش قرار داشت خیره شد.
- تی..تیونگ؟
- سرده
تیونگ تو خواب و بیدار غر زد و بیشتر از قبل خودش رو به جهیون چسبوند و جهیون حس میکرد دقیقا یه گوله یخ تو آغوشش انداختن.
- اوه نه!
جهیون با یاداوری اتفاقات شب قبل نالید و سعی کرد تیونگ رو از روی خودش کنار بزنه. اما تیونگ بالجبازی بهش چسبیده بود قصد کنار رفتن نداشت. بدن گرم جهیون تنها راه‌حل برای گرم شدنش بود.
- تیونگ... بزار یه چیزی بیارم تنت کنی!
تیونگ درنهایت رضایت داد و چرخید و خودش رو بین کاناپت و جهیون جا داد و جهیون بلافاصله ازش فاصله گرفت و تیونگ روی کاناپه تو خودش جمع شد. حوله‌ای که دورش پیچیده بود حالا سمت دیگه خونه افتاده بود و بدن خیسش تموم شب روی اون کاناپه سفت وسط خونه بود و حالا همه جاش درد میکرد.
دستش رو به کمرش زد و خودش رو کشید تا کمی از خشک شدن استخوناش کم کنه.
- لعنتی
صدای سرفه‌های ضعیف تیونگ باعث شد سمتش برگرده و با دلسوزی بهش نگاه کنه. تموم اتفاقات دیشب بخوبی یادش بود. تیونگ برعکس تصوراتش توی اون لحظه آسیب دیده و ضعیف بنظر میومد و شاید این تنها دلیل منطقی بود که میتونست برای خودش بیاره تا کارش رو توجیه کنه.
سمت تیونگ خم شد روی دستاش بلند کرد و به سمت اتاقی که دیشب داخلش دوش گرفته بود رفت. در رو با پاهاش باز کرد و بدن ظریف و یخ کرده تیونگ رو روی تخت گذاشت. قبل از اینکه ملافه روش بکشه سمت کمدش رفت و از بین لباسای قدیمی داخل کمد هودی رنگ و رو رفته‌ای رو برداشت و سمت تیونگ برگشت. بالاتنه‌ی برهنش رو با هودی پوشوند و اینبار ملافه رو با دقت روش انداخت.
خودش هنوز تنها با یه باکسر تو خونه بود و مطمئنا بین لباسای تیونگ چیزی اندازه‌اش پیدا نمیشد و لباساش هم تا جایی که یادش میومد بخاطر گندی کرده توی کلاب زده بود کثیف شده بودن، پس سمت پذیرایی برگشت همون تنپوشی که شب گذشته تنش بود رو دوباره پوشید.
دستش رو تو موهاش که کمی بخاطر خشک شدنشون تو هوای آزاد فر شده بودن کشید و انگار تازه چشمش به خونه بهم ریخته‌ی تیونگ افتاد. رد عجیب خون و اون آشفتگی که همه جای خونه به خوبی مشخص بود میتونست دلیل وضعیت افتضاحی که تیونگ دیشب داشت باشه. اما زیاد کنجکاوی نکرد و تنها بخاطر روشن کردن سیستم گرمایشی خونه کمی اطراف و توی آشپزخونه سرک کشید. بعد از روشن کردن پکیج بالاخره تونست کمی به خونه سرد تیونگ جون بده و با خیال راحت به پذیرایی برگرده.
گوشیش رو از لابه‌لای وسایلش که تیونگ دیشب اورده بود، پیدا کرد و همزمان با نشستن روی تنها کاناپه‌ی توی خونه شماره چانیول رو گرفت.
- چی شده؟ روز تعطیلم دست از سرم برنمیداری؟
- گند زدم چان... برام لباس بفرس به این لوکیشنی که برات میفرستم.
- تو کی گند نزدی جه‌جه؟... بفرست زود میرسونم خودمو
جهیون بدون ثانیه‌ای هدر دادن تماس رو قطع کرد و لوکیشن رو برای چانیول فرستاد. روی مبل نشست و کلافه سرش رو بین دستاش گرفت و کمی موهاش رو کشید تا از سردرد مزخرفش کم کنه. اتفاقات دیشب باعث شده بود به طور کلی لوکاس رو فراموش کنه هرچند که از لوکاس مهم‌تر این بود که جهیون دیشب با منشیش تا نزدیک سکس پیش رفته بود اونم نه با هرمنشی.... با تیونگ؟!

Yuanfen "NCT"Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt