P4

434 85 16
                                    

Beautiful blue

P4

همینجور داشتم بهش نگاه میکردم و تحسینش میکردم که خوابم برد.

××××××××××××××××××××

•TEAHYUNG POV•

با حس نفس های گرمی پشت گردنم بیدار شدم.
بعد از فهمیدن اینکه کجام و چیشده،خواستم بلند بشم که تازه متوجه دستی شدم که دورم حلقه شده.
با تعجب و کنجکاوی به اون دست نگاه کردم.
این دست خط خطی مال کیه؟!!
سرم رو عقب بردم تا بفهمم صاحب دست کیه!!!
...
آهههه کاملا یادم رفته این سفره دریایی دیشب من رو نجات داد،البته سفره دریای جذابی هست.

همینجور بهش زل زده بودم و با سفره دریایی مقایسش میکردم که احساس کردم یکچیزی میخواد از چیزی که وسط پام هست فکر کنم اسمش با دیک یا دیگ همچین چیزی بود،بریزه ؛ دلم داشت کم کم درد میگرفت.(چقدر چیز تو چیز شد)

این یعنی چی؟!!
بعد شوکه شده ،چشمام اندازه دوتا هندونه باز کردم!!!!
نکنه مریض شدم، قراره بمیرم؟!!!!!!

همینجور تو بغل اون نهنگ غول پیکر وول میخوردم که دستش رو محکم تر دورم پیچید و با صدای بمی کنار گوشم گفت:
_ تکون نخور پری کوچولو
بعد از این حرفش خون به گونه هام هجوم و اورد و قرمز شدم‌.
این صفت  یکجورایی به دلم نشست.

با فهمیدن اینکه دلم  داره بیشتر و بیشتر درد میگیره گفتم:
_دلم درد میکنه،انگار از اون چیز وسط پام یکچیزی میخواد بیرون بیاد.
اول با تعجب نگاهم کرد،بعد زد زیر خنده،
چرا داره میخنده؟!!من دارم میمیرم بعد این نهنگ زشت داره میخنده.دیگه واقعا عصبی شده بودم با اخم نگاهش میکردم.
بعد که خندش تموم شد با صدایی که ته مایه هایی از خنده هم توش بود گفت:
_الان نیاز به دستشویی داری.
عصبانیتم رفت جاش رو کنجکاوی داد!!!
دستشویی چیه؟!!
وقتی قیافه کنجکاوم رو دید لبخندی زد و گفت:
_بلند شو تا بگم چجوریه؟!!
سری تکون دادم و سعی کردم بلند بشم.
بعد از تلاش های فراوان و کمک گرفتن از اون نهنگ غول پیکر جذاب :|رو پاهام ایستادم.
کوک زیر دستم رو گرفت و کمکم کرد تا راه برم. هنوز هم درست نمیتونستم راه برم ولی راه رفتنم بهتره شده بود.
جانگ کوک من رو به گوشه ی اتاق برد  و دری رو که فکر کنم اسمش دستشویی یا همچین چیزی هست باز کرد.
من رو داخل دستشویی برد و خودش هم داخل اومد.

من رو روی یکچیزی شبیه به صندلی نشوند ولی این فکر نکنم صندلی باشه آخه وسطش سوراخه.

بعد از نشوندن من روی صندلی گفت:
_خب نگاه من یکبار بیشتر توضیح نمیدم.
شلوارت رو در میاری روی این میشینی  ،با آرامش خودت رو ول میکنی تا اون چیزی که میخواد بریزه بیرون،بیرون بیاد،بعد با این دستمال اونجات رو پاک کن...باشه؟!!
بعد از اینکه صحبت هاش تموم شد سری تکون دادم اونم از دستشویی بیرون رفت.

𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥 𝐁𝐥𝐮𝐞|𝐤𝗼𝗼𝐤𝐯|Where stories live. Discover now