_اول از همه باکسرت یعنی همونی که تو پاته رو در بیار.
باشه ای گفتم و بدون معطلی درش اوردم...============
•JUNGKOOK POV•
با لخت شدن تهیونگ نیشخندی زدم
اون پاهای سفید و خوشتراش و اون رونهای تو پرش داشتن برای مارک شدن التماس میکردن.سعی کردم فکر های منحرفانم رو از خودم دور کنم.
با همون نیشخند به تهیونگی که سرش رو از خجالت پایین انداخته بود گفت:
_بیا جلوم وایسا.
با خجالت اومد و جلوم ایستاد.سعی داشت دیکش رو بپوشونه و این کارش باعث پر رنگ تر شدن نیشخندم میشد.
کمی خودم روی کاناپه عقب کشیدم و پاهام باز کردم.
بعد از اینکه جام رو درست کردم دست تهیونگ رو کشیدم و وسط پاهام هدایتش کردم.فاک!!کاش اینکار رو نمیکردم!!اون بوت نرم هلوییش قشنگ جلوی دیکم قرار گرفت و این دیکم رو سفت میکرد!!!
بوت تپلش جلوی چشمام بود و باعث میشد که برای اسپنک کردنش تحریک بشم.
تلاش کردم این فکر هارو از خودم دور کنم.
نگاهی به دیک کوچولو راست شدش انداختم و کنار گوشش با نیشخند گفتم:
_بهتره فقط ناله کنی بیبی!!
اول تعجب کرد ولی با برخورد دستم به دیکش ناله های بهشتیش رو آزاد کرد.کنار گوشش زمزمه های سکسی میکردم تا زود تر کام بشه.
با بلند تر شدن نالش حرکت دستم رو تند تر کردم کنار گوشش لب زدم:
_برام بیا بیبی بر...خودت رو خالی کن هورنی بوی.
بعد از اتمام حرف هام با ناله بلندی تو دستم کام شد و یرش رو به شونم تیکه داد.دستمال روی میز رو برداشتم و دستم رو تمیز کردم.
تهیونگ رو براید استایل بغل کردم و به اتاقم بردم.
روی تخت گذاشتمش و پتو رو روش کشیدم.
با خواب آلودگی و گونه های سرخ با حالت کیوتی گفت:
_کوکی خوابم میاد.
لبخندی به کیوتیش زدم،پیشونیش رو بوسیدم و گفتم:
_بخواب ته ته کوچولو
بعد از حرفم چشماش رو روی هم گذاشت و بخواب رفت.بع بخواب رفتم تهیونگ به دیک شق کردم نگاهی انداختم.آه الان باید مشکل خودم رو حل کنم.
حوله رو برداشتم و بسمت حمام حرکت کردم.
.
.
.داشتم کار های شرکت رو انجام میدادم که صدای زنگ خونه اومد.
فکر کنم دیک کوچولو (منظورش جیمین هست)هست آخه ب غیر از اون کی میخواد باشه.
در رو باز کردم ولی بجای جیمین سه تا مرد هیکلی که کت شلوار پوشیده بودن دیدم.
اینا دیگه خر کی ان؟!
لبم رو تر کردم با حالت سوالی گفتم:
_سلام؟!
یکی از همون مرد های هیکلی گفت:
_سلام،ببخشید که مزاحم شدیم آقا ولی ازتون چند تا سوال داریم.
یعنی چی میخوان بپرسن نکنه.
دنبال اون پری کوچولو اومدن؟!!!نه نه،کوک خونسردیت رو حفظ کن،اونا تهیچنگ رو نمیشناسن.
نفس عمیقی کشیدم و لبخندی زدم و گفتم:
_بله میشنوم.
یکجور بهم نگاه میکردن که انگار بهشون بر خورده.
کونیا نکنه توقع دارن به داخل دعوتشون کنم!!!
YOU ARE READING
𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥 𝐁𝐥𝐮𝐞|𝐤𝗼𝗼𝐤𝐯|
FantasyⒷⒺⒶⓊⓉⒾⒻⓊⓁ ⒷⓁⓊⒺ🧜 کاپل اصلی←″کوکوی کاپل فرعی←″سپ″نامجین″ 𝙲𝙾𝚄𝙿𝙻𝙴⟩'𝙺𝙾𝙾𝙺𝚅'𝚂𝙾𝙿𝙴'𝙽𝙰𝙼𝙹𝙸𝙽'... ژانر←فانتزی(دوستان دقت داشته باشید این بوک فانتزی هست)،کمی ددی کینک،امپرگ،اسمات،ماجراجویی و... 𝙶𝙴𝙽𝚁𝙴⟩*𝚛𝚘𝚖𝚊𝚗𝚌𝚎*𝚜𝚖𝚞𝚝*𝚏𝚊𝚗𝚝𝚊�...