P6

377 81 10
                                    

Beautiful blue
P6

روی کاناپه نشسته بودیم داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم که در به صدا دراومد...

============

•JUNGKOOK POV•

از کنار ته بلند و رفتم در رو باز کردم.
با دیدن جیمین پوکر بهش نگاه کردم،ولی اون دستاش رو برای بغل کردن من باز کرد سمتم اومد،پر انرژی گفت:
_سلام بر برادر احمق خودم،چطوری؟!
کنارش زدم و با جدیت گفتم:
_سلام،چرا اومدی؟!
جیمین با شنیدن حرفم قیافش رو ناراحت کرد و گفت:
_یعنی واقعا برای دیدن برادرم باید دلیل داشته باشم!!...نمیخوای برادرت رو به داخل دعوت کنی.

با این حرفش یاد ته افتادم.اگر جیمین ببینتش بدبخت میشم.بهتره یکجوری بپیچونمش.
باهمون جدیت گفتم:
_نه،نمیخوام...برگرد.
اومدم در رو ببندم که پاش رو لای در گذاشت.
جیمین با نیشخند مسخره ای گفت:
_نشد برادر من...نکنه اونی که برای راست کردی تو خونس.
با این حرفش هل شدم و فشار دستم به در کمتر شد ،برای همین جیمین تونست خیلی راحت داخل بیاد.

بعد از اینکه داخل شد با صدای شیطونی گفت:
_خب دوست پسرت رو کجا قایم کردی؟!
بع  از حرفش سریع بطرف سالن رفت. رفتم تا جلوش رو بگیرم،ولی اون فرز تر بود از دستم فرار میکرد.
اوه،الانه که تهیونک رو ببینه...بهتره فاتحم رو بخونم.

باصدای جیغ جیمین قدم هام رو سریع تر کردم.
دیدم جیمین لپ تهیونگ رو گرفته و میکشه.
جیمین همونطور که داشت لپش رو میکشید با ذوق گفت:
_وویییییی،جونگ کوک،نیگا یک بیبی تایگر کیوت،خدااااااا تو این کیوتی رو از کجا پیدا کردی؟!!
چرا جیمین داره لپش رو میکشن؟!!دردش میگیره.
اصلا چرا بهش گفت بیبی تایگر؟!!من فقط حق دارم بهش بگم بیبی‌.

با اخم به سمتشون رفتم و دست های جیمین رو از روی لپ تهیونگ بکندم و گفتم:
_کندیش.
جیمین بی توجه به من از تهیونگ متعجب پرسیدم:
_اسمت چیه کیوتی؟!
_تهیونگ
_واووو چه اسم قشنگی منم جیمینم.چند سالته؟!
تهیونک با تردید گفت:
_19
با این جیمین لبخندش گنده تر شد گفت:
_اوو پس تو از من کوچیکتری.من بیست یک سالمه.میتونی هیونگ صدام کنی؟!!
تهیونک لبخندش زد و سرس رو تکون داد.
جیمین رو به من کرد و گفت:
_برو برامون یکم خوراکی بیار.
بعد این حرف جیمین قشنگ برق تو چشمای تهیونگ رو دیدم.

کلافه پوفی کشیدم و رفتم تا خوراکی براشون بیارم.

•WRITER POV•

بعد از رفتن جانگ کوک،جیمین دوباره شروع کرد به صحبت با تهیونگ.

_____________

فیلم به پایان رسید،خواست بلند بشه که متوجه شد دوتا موجود کیوت بهش چسبیدن.
به غیر از جیمین و تعیونگ کی دیگه تو این خونه بود که به جانگ کوک بچسبه.

سرش سمت تهیونگ کرد.ولی نفسش از این نزدیکی زیاد بند اومد.این موجود واقعا یک الهه یونانی بود.
جانگ کوک حاضر بود تا آخر عمرش این الهه رو بپرسته.

𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥 𝐁𝐥𝐮𝐞|𝐤𝗼𝗼𝐤𝐯|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora