Beautiful blue
P13با تکون های که میخورد جانگکوک از خواب بیدار شد...
.
.
.
چشماش رو باز کرد.اول کمی به اطرافش نگاه کرد.بعد از دقیقا مغزش به کار افتاد و تازه فهمید تهیونگ داخل بغلشه و دیشب چیکار کردن.
نگاهی به تهیونگ که سعی داشت از تو بغلش بیرون بیاد کرد.دستاش رو آروم از دور پسر باز کرد.
تهیونک با فهمیدم اینکه جانگکوک بیدار شده برگشت و با گونه های گلگون بهش زل زد.از خجالت سریع سرش رو پایین انداخت.
جانگکوک با به یادآوری خاطرات شب گذشته لعنتی به خودش فرستاد و روی تخت نشست.
تهیونگ هم به تبعیت از جانگکوک میخواست بنشینه که درد بدی توی کمرش پیچید.ناله بلندی کرد که باعث ترسیدن جانگکوک شد.
_چیشده؟!کجات درد میکنه؟!!الان میرم مسکن میارم؟!!نکنه فلج شده باشی؟!
با گفتن جمله آخر ترسید.تهیونگ دوست داشت به این وضعیت جانگکوک بخنده ولی درد این اجازه رو بهش نمیداد.
_چیزی نیست کوکی،فقط یکم کمرم درد میکنه.
با آرامش و خجالت گفت و سعی کرد جانگکوک رو آروم کنه._من معذرت میخوام،باید یواش انجام میدادم،نه اصلا نباید انجام میدادم اشتباه کردم.
سریع گفت که باعث شد تهیونگ شوکه بشه.جانگکوک داشت به اتفاقات دیشب اشاره میکرد و گونه های تهیونگ با یادآوری اون اتفاقات شرم آور ولی لذت بهش سرخ میشد.دوست داشت دوباره اون کار هارو با جانگکوکیش انجام بده.
اوه...از کی جانگکوک برای اون شده بود؟!
تهیونگ با خودش صادق هست میدونه که یک حس هایی به جانگکوک داره.شاید عشق...نه...برای عشق یکم زود هست.بهتره بگیم «علاقه»همه عشق ها از یک علاقه شروع میشن.کاش جانگکوک هیچوقت عاشقش نشه.ولی تهیونگ نمیدونه که همین الان هم پسر بزرگتر قلبش رو بهش باخته.تهیونگ با خجالت گفت:
_نه خوب بود.دوسش داشتم.دوست دارم دوباره با تو انجامش بدم.
جانگکوک با تعجب به تهیونگ نگاه کرد.یعنی اون از کار های دیشب خوشش اومده بود و دوست داشت دوباره انجامش بده.این باعث هیجان جانگکوک میشد.گونه های قرمز رنگ تهیونگ باعث تپش قلبش میشد.
_یعنی تو میخوای با من دوباره انجامش بدی؟!
گونه های تهیونگ سرخ تر شد و با خجالت جواب داد:
_اره.دوست دارم.
جانگکوک سعی کرد صدای جیغ از روی ذوقش رو بلند نکنه،با این حرف تهیونگ انگار دنیا رو بهش داده بودن.یعنی شاید تهیونگ دوسش داره.!بهتر بود یک حموم بعد از فعالیت شب گذتشون برن.
تهیونگ رو براید استایل بغل کرد و به حمام برد.میدونست اگر پسر کوچیکتر بیشتر از ده دقیقه توی آب باشه پاهاش تبدیل به باله های آبی میشن.پس سریع خودش و تهیونگ رو شست،البته از اول تا آخر حموم کردنشون گونه های تهیونگ از خجالت سرخ بود و سرش همش پایین بود تا به بدن عضله ای جانگکوک نگاه نکنه.
بعد از پوشیدن حوله،تهیونگ رو دوباره براید استایل بغل کرد و روی تخت گذاشت .سریع بلند شد و بعد از خشک کردن سریع بدنش یک شلوار و تیشرت برداشت و پوشید.تهیونگ داشت با کنجکاوی نگاهش میکرد.
«کجا داره میره؟!»
پسر کوچیکتر با چشم هاش جانگکوک رو تا بیرون از اتاق همراهی کرد.
CZYTASZ
𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥 𝐁𝐥𝐮𝐞|𝐤𝗼𝗼𝐤𝐯|
FantasyⒷⒺⒶⓊⓉⒾⒻⓊⓁ ⒷⓁⓊⒺ🧜 کاپل اصلی←″کوکوی کاپل فرعی←″سپ″نامجین″ 𝙲𝙾𝚄𝙿𝙻𝙴⟩'𝙺𝙾𝙾𝙺𝚅'𝚂𝙾𝙿𝙴'𝙽𝙰𝙼𝙹𝙸𝙽'... ژانر←فانتزی(دوستان دقت داشته باشید این بوک فانتزی هست)،کمی ددی کینک،امپرگ،اسمات،ماجراجویی و... 𝙶𝙴𝙽𝚁𝙴⟩*𝚛𝚘𝚖𝚊𝚗𝚌𝚎*𝚜𝚖𝚞𝚝*𝚏𝚊𝚗𝚝𝚊�...