P7

390 75 10
                                    

Beautiful blue
P7
_______
_خوش آمدید،چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟!
خدایی باید براش لباس خواب بگیرم‌‌،اونم زنونه.
زیر چشمی نگاهی به تهیونگ ذوق زده انداختم.چجوری به اون چشمای مظلوم توضیح بدم این لباسا مال اون نیست.

به دور اطرافم نگاه کردم تا شاید چیزی ببینم که به دردش بخوره.
نگاهم به جوراب های بلند و کیوت گوشه ی مغازه افتاد.بهتره با اینا نظرش رو عوض کنم.

به طرف تهیونگ که داشت با ذوق لباس هارو نگاه میکرد رفتم ، به جورابا اشاره کردم و گفتم:
_ته،اون جورابارو نگاه بنظرت کیوت نیست؟!میخوای برات چندتاشون رو بخرم.

تهیونگ به جایی که اشاره کردم نگاه کرد.با دیدن جوراب های رنگارنگ چشماش برق زد.
سریع به طرف جوراب ها رفت و با چشمای قلبی گفت:
_کوکی واقعا اینارو برام میخری؟!
لبخندی به قیافه  ذوق زدش زدم جواب دادم:
_آره ته ته،برات میخرم،هر کدوم رو دوست داری برادار.
بعد از حرفم دوباره به طرف جوراب ها برگشت و به کیوت ترین شکل وایستاده بود و با خودش حرف میزد‌.

خدایا چرا این بشر چرا باید انقدر کیوت باشه؟!دوست دارم تو بغلم انقدر فشارش بدم تا باهام یکی بشه.

ولی این جرمه!!!خشونت علیه پری دریایی ها.

با صدای کیوت تهیونگ به خودم اومدم.
لبخند مستطیلی قشنگش رو زد گفت:
_من انتخاب کردم کوکی.
به جواراب های توی دستش نگاه کردم.سه تا جوراب دستش بود.یک جوراب رنگارنگ،یک جورا سیاه که سه تا خط سفید روش هست و یک جوراب پاندایی.

باهم بطرف پیشخوان رفتیم.تهیونگ جوراب هارو روی پیشخوان گذاشت.
داشتم اطرافم رو نگاه میکردم،که یکدفعه تهیونگ گفت:
_ددی...
سریع بطرف تهیونگ برگشتم.فاک،اینو از کجا شنیده؟!!
این کلمه فاکی از دهن تهیونگ خیلی قشنگه.
_کوکی،ددی یعنی چی؟!
با گیجی به قیافه معصوم تهیونگ نگاه کردم‌.
اون که انگار فهمیده بود سوالم چیه،به چوکر ها اشاره کرد و گفت:
_اونجا نوشته(تهیونگ انگلیسی کره ای بلده)
حالا چه جوابی بدم خب بهتره واقعیت رو بگم.
_ددی(Daddy)به انگلیسی یعنی پدر.(ولی به فارسی میشه وحشی😂)
خب واقعیت رو گفتم ددی میشه پدر دیگه.

_فادر(father)مگه نمیشه پدر؟!
_ هردو معنیشون پدر هست.
تهیونک آهانی گفت و دوباره شروع کرد به دیدن وسایل هایی که بیشترشون مال سکس بودن.
یکم دیگه اینجا بمونیم باید تولید بچه رو هم به تهیونگ توضیح بده.

فروشنده جوراب هارو توی پلاستیک گذاشت و به من داد.
_ممنون که از ما خرید کردید
سری به تایید تکون دادم.دست تهیونگ رو گرفتم که بیرون ببرمش که گفت:
_من از اون میخوام،خیلی کیوته.

مسیر چشماش رو دنبال کردم که به یک بات پلاگ و گوش گریه رسیدم.
فاک،الان چه غلطی بکنم؟!!بات پلاگ میخواد چیکار؟!
_کوکی اونا چجوری استفاده میشه؟!
الان چه جوابی بدم.
هول شده سریع جواب دادم:
_آم...این‌...این برای سنت خوب نیست.
اخم کرد و دستش رو به کمرش زد گفت:
_من19سالمه دیگه بزرگ شدم کوکی.
نمیدونم برای حالت کیوتش ضعف برم یا برای بدبختیم گریه کنم.

𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥 𝐁𝐥𝐮𝐞|𝐤𝗼𝗼𝐤𝐯|Where stories live. Discover now