🌀به پارت هفتم فیک _جزر و مد_خوش آمدید🌊
آدم ها یک بار عمیقا عاشق میشوند
چون فقط یک بار نمی ترسند که همه چیز خود را از دست بدهند؛
اما بعد از همان یک بار،
ترس ها آنقدر عمیق می شوند که عشق،
دیگر دور می ایستد."آلبر کامو"
🌀🌊🫂🌀🌊🫂🌀🌊🫂
خش خش برگها زیر قدم های عابران ، نسیم ملایم و ابرهای آبی رنگ ، درختان زرد پوش و پرنده های آواز خوان و دو قلب عاشق برای فیلم هاست!
اینجا ، در خیابان چهل و سومِ سئول درختان عریان اند ، پرنده از ترس سرما درون لانه اش در خود جمع شده ، آسمان خشمگین است و می غرد!
دو قلب هستند اما یکی تپنده در گناهی که دیگری کفر میشماردش!
خیابان برهنه است و سرما خودش را دعوت میکند بر روی سنگ ریزه هایش !جونگکوک هنوز هم در خیال به سر میبرد و سعی میکند توجهی به تهیونگی که روی شانه کبودش دست میکشد و لبخند ذوق زده ای به لب دارد نکند!
پسر کوچکتر انگشتان لاغر و کشیده اش که از سرما نوکشان کبود شده را درون جیب لباس فرم مدرسهاش میگذارد و دو طرف ژاکتش را بهم نزدیک میکند!
برخلاف تهیونگ که باور دارد قانون ها بوجود آمدند تا شکسته شوند و شلوار جین زاپ داری به همراه بافتی پوشیده که اگر خیلی بخواهی درباره قدش دست و دل بازی کنی نافش را میپوشاند!
اما کاپشن ضخیمی در دست دارد و قطع به یقین از لرزیدن تن جونگکوکِ سرمازده با خبر است ولی چه کسی گفته قرار است تن پسر را گرم کند!
کمی هم دردانه سهون پوستش زخم شود ، مقداری هم این پسر به سختی بیافتد ، نه آسمان قصد دارد خود را به زمین بچسباند نه زمین میخواهد راهی آسمان شود!
جونگکوک که دید انتهای مسیرشان هم دیده نمیشود و هنوز متوجه نشده بود تهیونگ از قصد در حال دور کردن مسیر خانه است آرام گفت:(سرده)
لرزش حروفی که بیان کرده بود باعث شد بغض کند و دست چپش را مشت کند!
تهیونگ ایستاد و به طرف پسر بازگشت با لبخند مهربانی که از او کاملا دور به نظر می رسید گفت:(بیا کاپشن من و بپوش جونگکوکی!)
جونگکوک با خوشحالی دستانش را دراز کرد که مچش اسیر دست تهیونگی شد که از خودش جثه بزرگتری داشت و قدش بلند تر بود !
:(اگه کاپشن و میخوای باید کوله منم تا خونه بیاری!)
پسر کوچکتر میدانست کوله تهیونگ چقدر سنگین است و همان مدت کوتاهی که درون مدرسه و حیاط کیفش را حمل کرده بود کمر درد به سراغ تن لاغرش آمده بود ، مخالفت کرد :(من نمیتونم هیونگ!متاسفم ، لطفا بهم بده کاپشنت و قول میدم طور دیگه ای جبران کنم!)
YOU ARE READING
TiDe🌊
Werewolfجزر و مد🌊 🌀کاپل:کوکوی🌊 (کاپل فرعی:سکای_نامجین) ژانر:امگاورس-امپرگ-غمگین-عاشقانه شروع:۱۴۰۰/۱۲/۱۴ پایان:؟/؟/؟(پایان خوش) خلاصه: عمه مونبی همیشه میگفت:(وقتی اونی و پیدا کردی که فقط با لبخندش تونستی قلبت و از دنیای خاکستری نجات بدی و به در و دیوار و...