آبی من، بی تو، بعد باران حلزونها در نمیآیند. بی تو، چشمان من از آسمان بیشتر میبارند.
آبی من، جانم، بی تو فقط خون میچکد. به جای گرمی انگشتان تو میان انگشتانم، داغی خون است.
کتری همیشه روشن است. شاید بار دیگر خسته از سر کار بیایی و یک فنجان چای قند پهلو بخواهی.
جانم، میدانی که در خانه همیشه به رویت باز است، مگر نه؟میدانی که در قلبم همیشه به رویت باز است، مگر نه؟ اما لطفا نرو. بی تو تنها میشوم.
بی تو زندگی معنا ندارد. از روزی که آمدی، با قلم آبی کل آسمانم را رنگ کردی.
و حال، هوا تاریک و بارانی است.
حوصلهسر برم، میدانم؛ اما تنها تو را دارم.