اشتباه کردم، جانم.
کاشیهای سفید، امشب قرمز شدهاند.
مرا ببخش آبی. برایت یک صندلی نگه میدارم. شاید روزی به هم پیوستیم، و زیر باران، قول میدهم که بار دیگر بغلت کنم.و قول میدهم، جانم، که هرگز رهایت نکنم. تا ابد همیشه چایی حاضر داشته باشم.
قول میدهم همیشه برای قلمموی آبیات بومی سفید باشم.