سلااااااام سلاااااام
میبینم که با یه پارت دیگه اومدم پیشتون 😏
این پارت بیشتر از بقیه ی پارتاس
و خب درام ، هیجان انگیز ، عاشقانه ، خنده دار و خلاصه هر چی بگین هست
امیدوارم خوشتون بیاد
وُت و کامنت یادتون نره هااااا_ نااااایل ! اون منو به پارتی دعوت کرد !!!!
لویی با هیجان پشت گوشی به نایل گفت .
نایل گفت : منم اگه جای اون فرفری بودم تو رو به یه پارتی دعوت میکردم .
لویی هیجان زده گفت : نایل حالا باید چیکار کنم ؟
نایل خندید و گفت : لوووو ! خونسرد باش ! فقط یه مهمونی ساده اس !
لویی گفت : تازه این دفعه تو هم دعوتی
نایل با خنده گفت : پسره جدی گرفت حالا بیا ببینیم تا اون روز چی میشه ؟ گفتی کی بود ؟
لویی بدون فکر گفت : آخر هفته ی بعد
برای لویی یه هفته ای که به پارتی مونده بود خیلی کند گذشت هر چی بیشتر با هری حرف میزد دلش بیشتر براش تنگ میشد ولی هر از چند گاهی به این فکر میکرد که نکنه همه ی اینا بازی باشه و هری اصلا نخوادش ولی خب از یه طرف هم دلش میخواست همه چی همون قدر که به نظر میاد رویایی باشه
و بالاخره روز پارتی رسید
لویی این بار هم باز با لباس پوشیدنش به مشکل خوده بود ولی سریع انتخابش رو انجام داد یه کت جین ، یه شلوار ساده و یه بلوز سفید بلند موهاش رو به یه سمت کج کرده بود و مثل همیشه فوق العاده به نظر می رسید احساس میکرد برق میزنه
نایل نتونسته بود امروز رو باهاش بیاد و لویی هم کسی رو نداشت ازش نظر بپوشه برای همین یه کم مضطرب شده بود
ساعت رو نگاهی انداخت این دفعه هری قرار بود بیاد دنبالش و به پارتی دوست هری برن حدودا یه ربع تا ساعت قرارشون مونده بود . از پنجره بیرون رو نگاه کرد و در کمال تعجب هری رو پایین دید که منتظر ایستاده بود . پنجره رو باز کرد و بلند صداش زد : هری ؟ هریییی ؟
هری سری چرخوند و اینطرف و اون طرف رو نگاه کرد . لویی گفت : اینجا ... بالا !
سرش رو بالا گرفت و لبخند زد و گفت : هی خوشتیپ ! آماده ای ؟
لویی گفت : پس چرا زنگ نزدی بگی بیام پایین ؟ گوشیش رو نگاه کرد و گفت : هنوز یه ربع مونده بود و گفتم شاید آماده نباشی .
لویی خندید و گفت : تو خیلی با ملاحظه ای هری ! الان میام پایین ! پله ها رو دو تا یکی پایین اومد . لویی فوبیای فضاهای بسته مثل آسانسور رو داشت و همیشه مجبور بود این چند طبقه رو پیاده بره
YOU ARE READING
Stockholm Syndrome
Fanfiction_ تو آزادی هر جا میخوای بری ! _ اگه همیشه من رو اینطوری نگه داری هیچ وقت هیچ جا نمیرم ... سندروم استکهلم تو این اتاق هست !