17 : " من از نبودن تو می ترسم "

49 11 3
                                    

هی گایییییز 🙌

چه خبرا ؟ چیکارا میکنین ؟

بریم این پارت رو بخونیم که دیگه آپش خیلی دیر شده 😅

_ الو ؟

لویی آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد هیجانش رو کنترل کنه :

_ اگه کسی پیشته خواهش میکنم به روی خودت نیار که من پشت خطت هستم ! نایل خواهش میکنم ...

چند لحظه هیچ صدایی به گوش نرسید و بعد کم کم صداهایی از دور شنیده شد صدایی که شبیه به صدای جانی بود گفت : چه خبر شده نایل ؟ چرا خشکت زده ؟ کیه ؟

صدای نایل دستپاچه به گوش رسید : امروز ... عام ... امروز باید یه کار خیلی مهم انجام میدادم و یادم رفته بود پس فعلا میرم ... من دوباره میام ... فعلا بای .

صدای نفس نفس زدن نایل تو گوش لویی پیچید . صدای بسته شدن در اومد و بعد جیغ نایل رو شنید : لعنتیییییی ! لویی تو کجایی ؟ از دستشون در رفتی ؟ باید بیام دنبالت ؟ چیکار باید بکنم ؟ بهت آسیب زدن ؟
فرار کردی ؟

_ نایل ! نفس بکش !!!

_ تو برای کسی که فرار کرده زیادی خونسرد نیستی ؟

_ چون من فرار نکردم نایل ! با گوشی هری باهات تماس گرفتم ... میدونستم این خطت رو هیچکس نداره واسه همین بهش زنگ زدم .

_ اون پسره ی عوضی رو خودم میکشم !

_ نایل این خطت کنترل نمیشه ، درسته ؟

آره این خط مخفی منه در واقع ! لویی الان چی شده ؟ تو خوبی ؟

_ من خوبم نایل ! یه آدرس بهت میگم فردا ساعت دوازده به بعد شب بیا . مطمئن باش هیچکس تعقیبت نکنه و حتما حتما حتما تنها بیا و حتی به کسی چیزی نگو مخصوصا جانی ! باشه نایل ؟ روت حساب کنم ؟

_ همیشه لویی ! آدرس رو بگو !

و لویی آدرس رو برای نایل گفت .

بعد از اینکه گوشی رو قطع کرد دادش دست هری و بهش نزدیک شد و گفت : نترس ! همه چی درست میشه لاو .

هری به آرومی ولی محکم لویی رو تو آغوشش کشید و روی شونه اش رو بوسید .

لویی غرق گرمای آغوش هری شد .

لویی صبح با صدای گنجشک ها از خواب بیدار شد . عملا وسط جنگل بودن ! صدای یه رودخونه هم از دور به گوش می رسید .

لویی خواست توی تخت بچرخه ولی دست هری که دور شکمش پیچیده شده بود مانع میشد . آروم دست هری رو بلند کرد و خودش رو از آغوشش بیرون کشید . هری تکون ریزی خورد و بعد صدای جذاب اول صبح هری رو شنید :

_ کجا میری لویی ؟

_ هیچ جا . میخواستم یه ذره قدم بزنم .

هری دوباره لویی رو محکم تر تو آغوش کشید و گفت : نه هیچ جا نرو ... پیش من بمون .

Stockholm SyndromeKde žijí příběhy. Začni objevovat