سلام سلام چطوریایین ؟
امیدوارم منتظر این قسمت بوده باشین چون من خیلی خیلی سریع قراره آپ کنم 😅
کاور رو دیدین ؟ این هری و این لویی رو داریم الان
دیگه بیاین بریم سراغ ادامه ی داستان
و کامنت و وُت یادتون نره
امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد 🖐
لویی بعد از قطع کردن تلفن خودش رو روی تخت انداخت و همین طور که به قرارش فکر میکرد با لبخند روی لبش خوابش برد .
این چند روز مثل برق و باد برای لویی گذشت یکی دو بار به هری زنگ زد و باز هم صدای اون پسر رو پشت خط شنید . هری انگار خیلی درگیری شغلی داشت و لویی به خودش یادآوری کرد که درباره ی کار هری بیشتر ازش سوال کنه .
بالاخره آخر هفته سر رسید و لویی حدود دو سه ساعت بود که جلوی آینه لباساش رو پرو میکرد و موهاش رو حالت می داد ولی به هیچ نتیجه ای نمی رسید
نایل روی تخت لویی نشسته بود و با بی تفاوتی به لویی نگاه می کرد . نفسش رو صدا دار بیرون داد و گفت : لویی ؟ من جای تو خسته شدم ! بس کن یکی رو بپوش دیگه !
لویی با عصبانیت و آشفتگی بهش نگاه کرد و گفت : نایل چند بار سر قرار رفتی ؟
نایل الکی ادای فکر کردن رو در آورد و گفت : عام ... یه هشت نه باری ... نه بالای پونزده بار !
_ کدومش موفقیت آمیز بود ؟
نایل میخواست بگه هیچکدوم ولی به جای اون بلند شد و گفت : تو به من چیکار داری ؟ من خیلی آدم حساسیم و هنوز دختر رویاهام رو پیدا نکردم ! اما ...
اما تو به نظر میاد که فرد مورد علاقه ات رو یافتی پس ...نایل دستش رو دراز کرد و گفت : این پیراهن با این کت قشنگ و این شلوار رو بپوش !
لویی به لباس ها نگاه کرد و گفت : مطمئنی که خوبه ؟ آخه یه ذره برق میزنه و خب عام ... ؟
نایل حرفش رو قطع کرد و گفت : لویی ! اصلا ببین اون هم تو رو میخواد یا نه ! شاید اصلا یه دوست دختری چیزی داشته باشه ؟! ها ؟
لویی به سرعت لباس ها رو از دست نایل قاپید و گفت : من میخوام خودم خوب به نظر برسم به اون چیکار داریم ؟
نایل خندید و گفت : بدو بدو بپوش ! کجا قراره برین ؟
لویی همون طور که صداش از پشت در اتاق می اومد گفت : یه کافی شاپه به پیشنهاد هری !
لویی لباس پوشیده اومد و گفت : چطوره ؟
نایل سوتی زدو گفت : محشره فقط ...
VOUS LISEZ
Stockholm Syndrome
Fanfiction_ تو آزادی هر جا میخوای بری ! _ اگه همیشه من رو اینطوری نگه داری هیچ وقت هیچ جا نمیرم ... سندروم استکهلم تو این اتاق هست !