_ خیلی ممنونم هری
هری لبخندی زد و گفت : اصلا حرفش رو هم نزن تقصیر من بود ، میخوای تا قهوه ات آماده میشه پشت این میز بشینیم و یه گپی بزنیم فقط برای اینکه زمان بگذره و خسته نشی ؟
لویی به عقب برگشت و به نایل که به اون دو تا خیره شده بود نگاه کرد و گفت : خب راستش ... چیزه ...
هری نگاه لویی رو دنبال کرد و گفت : اوه درسته من چقدر احمقم ! باید می دونستم که با کسی اومدی ! متاسفم من امروز همه اش گند میزنم
لویی سریع و بدون معطلی گفت : نه اینطوری نگو اون نایله بهترین دوستم و خب ما اینجا به یه کنسرت اومده بودیم و خب ...
هری با تعجب گفت : شما هم تو کنسرت بودین ؟ واقعا ؟ منم اونجا بودم پسر عجب کنسرتی شده بود اون مرد بی نظیره ... صداش حرف نداره !
لویی سرش رو پایین انداخت و گفت : همینطوره
برای اینکه بحث رو تموم نکنه گفت : راستی اهل اینجایی ؟ این محله ؟ تا حالا انگار ندیدمت !هری گفت : درست حدس زدی من اهل اینجا نیستم اما به خاطر یه سری کارها باید می اومدم اینجا و خب حالا خیلی خوشحالم که اومدم اینجا و با کسی مثل تو رو به رو شدم ... البته بابت تی شرتت متاسفم نمیدونم چه جوری ازت معذرت خواهی کنم
لویی در حالی که روی لباسش به آرومی دست می کشید گفت : هری ! واقعا نیاز نیست انقدر خودتو اذیت کنی !
هری با شنیدن اسم خودش از زبون لویی لبخندی زد و گفت : تو خیلی قشنگ حرف میزنی !
لویی سرش رو پایین انداخت و جلوی موهاش رو به هم ریخت و دوباره مرتب کرد گونه هاش کم کم داشتن رنگ قرمز به خودشون می گرفتن و نمی دونست چی باید جواب بده که مایکل به دادش رسید : لویی قهوه ات !
هری جلوتر رفت و گفت : خیلی ممنونم ! قهوه رو برداشت و دست لویی داد . باز هم روش اسم لویی نوشته شده بود لبخندی زد و گفت : این هم قهوه ات لویی با یه حرف اضافه که خونده نمیشه
لویی عمیقا نگاهش کرد هنوز هم معتقد بود که اون چشما زیادی سبزن انقدر دقت کرد که احساس کرد تو چشماش لکه های آبی هم میبینه با صدای هری به خودش اومد
_ بازم همدیگرو میبینیم ؟
لویی قهوه رو گرفت و گفت : اگه خواستی منو ببینی حتما یادم بنداز قهوه دستم نباشه
هری خندید و گفت : قول نمیدم یادم بمونه . بعد از گفتن جمله اش دست توی جیبش کرد و یه کارت بیرون آورد و گفت : این کارت منه اگه هر وقت مشکلی پیش اومد میتونی روی من حساب کنی
لویی اومد کارت رو بگیره اما هری دستش رو عقب کشید و گفت : فقط یه لحظه ! به سمت پیشخون چرخید مایکل گفت : چیزی میخواستین آقا ؟
هری گفت : شاید خنده دار به نظر بیاد ولی اینجا خودکار داری ؟
مایکل لبخند زد و از کمدی که پشت سرش بود یه خودکار درآورد و به هری داد . هری مشغول نوشتن چیزی پشت کارت شد و بعد از اتمام نوشتن خودکار رو به مایکل و کارت رو به لویی داد
![](https://img.wattpad.com/cover/309857591-288-k833640.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
Stockholm Syndrome
Fiksi Penggemar_ تو آزادی هر جا میخوای بری ! _ اگه همیشه من رو اینطوری نگه داری هیچ وقت هیچ جا نمیرم ... سندروم استکهلم تو این اتاق هست !