𝗣.𝗧 𝖭𝗂𝗇𝗍𝗁

1.1K 226 50
                                    

چک آخر پارت فراموش نشه^^!

᯽᯽᯽

+ش..شما..دیگه..کی..کی هستین؟!

از ترس به سکسکه و لرزه افتاده بود...
دخترک رو به منظور محافظت پشت خودش پنهان کرد..

و جیوو با قیافه ای که بهش میخورد الانه که گریش در بیاد به اون مردای ترسناک خیره شده بود...

ته ته مشغول تجزیه و تحلیل موقعیتش شد!

این آدما کی بودن؟!کاش حداقل آجوشیش اونجا بود..

نگاهش به یکی از اون مردای ترسناک خورد که داشت آروم آروم بهشون نزدیک میشد..

+نز..نزدیک..ن..نیا..نیاااا!

دادی که بیشتر شبیه به زجه زدن بود،زد که جوابش برابر شد با بیشتر شدن سرعت مرد..

مرد با بی رحمی میز مقابل اونهارو رو با پا هل داد و باعث شد تمام وسایل روی میز از جمله گلدون زیبای ته ته روی زمین بیفته و درنتیجه خرد و خاکشیر بشه!

+خو.خواه(هق)..خواهش میکنم(هق)...از..اینج..

اما با دادی که یکی از افراد زد نتونست خواهششو کامل کنه!

-اههه بسه دیگه یه نفر چقدر میتونه خسته کننده باشه..

و بیشتر به اونها نزدیک شد..

سعی کرد کمی عقب نشینی کنه تا با جیوو از در پشتی کتابخونه فرار کنن..

اما شانس طبق معمول باهاش یار نبود چون همین الانشم دوتا از غول پیکرا پشت سرشون رو هم محاصره کرده بودن..

بازوی ظریف پسرک رو گرفت و سعی کرد که از بچه دورش کنه...

+ول.(هق).ولم کننن(هق))..
-ته..تههه..(هق)

صدای جیغ و گریه ی دختر کوچولو و پسرک حتی سنگ رو هم به گریه مینداخت،اما مثل اینکه اونا حتی چیزی سنگ تر از سنگ بودن!!!!

یکی از اونها جیوو رو وحشیانه بغل کرد و سعی کرد با گرفتن دستش جلوی دهانش،صدای جیغ های گوش خراش دخترک رو خفه کنه...

-دارم دیوونه میشم چقد شما سر و صدا میکنین..
و همزمان با دست های قوی و بزرگش چونه ی پسرک رو فشار داد...

با دیدن چشمای اشکی پسر خنده ای کرد و کمی فشار دستاش رو آزاد کرد:
-هوووممم..شبیه عروسک میمونی،مطمئن باش وقتی رئیس از دستت خسته شد خودم میبرمت باشه عروسک؟هومم؟

و سعی کرد کمی لباش رو به صورت پسر نزدیک کنه اما وقتی لجبازی و لرزش پسر زیر دستش رو متوجه شد،کلافه شد و بازوی اون رو بیشتر فشار داد..

-این جیغ جیغو رو اینجا ول کنید حتما یکی میاد میبرتش...این عروسک رو هم سالم به دست رییس میرسونیم..
و نیشخندی زد..

𝖡𝗅𝖺𝖼𝗄 & 𝖶𝗁𝗂𝗍𝖾 || 𝖪𝖮𝖮𝖪𝖵Место, где живут истории. Откройте их для себя