part 5☺

3.5K 510 39
                                    

ریدر های عزیزم لطفا اون انگشتای قشنگتونو بکوبید رو اون ستاره و کامنت هم فراموش نشه
مرسی🥰
.
.
.

(+ جیمین
× جونگکوک
$ مادر جونگکوک ( جی هیون )
٪ پدر جونگکوک ( جانگ سوک )
& مادر جیمین ( یونگ ئه )
£ پدر جیمین ( جونگ هیون )
÷ لیسا
= یونا
€ هیون بین
^ شین هه
# مینهو
* یو جونگ
~ لیجانگ )

_________________________________________

Jungkook pov:

وقتی لیسا و یونا رفتن منم از ماشین پیاده شدم ..
نتونستم طاقت بیارم ..
باید ببینمش هرچند نمیدونم چه شکلیه ولی میتونم از رایحه تشخیصش بدم فقط امیدوارم نرفته باشه..
دانشگاه خلوت شده بود ..
آهی کشیدم .. اون رفته..
برگشتم و خاستم برم ولی صدای جیغ ضعیفی شنیدم ..
کنجکاو شدم ببینم صدای چیه ..
جلو رفتم ..
جلوتر یه کوچه تنگ و باریک بود که بین دو تا ساختمون قرار داشت و پشتش خالی بود ..
رفتم داخل کوچه ..
سه نفرو دیدم که دارن یکی رو اذیت میکنن ..
اون پسر معلوم بود یه امگاس که گیر چند تا الفا افتاده وگرنه چه دلیلی داره بخوان بهش تعرض کنن
.. با دیدن اینکه یه لگد زد وسط پای اون شخص جلویی دهنم از جسارتش باز موند ..
اون امگا هرکی هست خیلی شجاع ست

دیگه تعلل نکردم و رفتم سمتشون

_ میکشمت امگا زندت نمیزارم

× تا من هستم تو جراتشو نداری

برگشتن طرف من حتی اون امگا..
اون امگا واقعا زیبا بود ..
دو الفا از ترس ولش کردن ولی اون یکی که به تخمش لگد خورده بود پررو تر از این حرفا بود

_ برو گورتو گم کن این به تو ربط نداره

پوزخند زدم: میتونی جلومو بگیر

یکی از اون الفا ها اون پسر پررو رو بلند کرد و گفت: دیوونه شدی اون فرمانده نظمه پدرمونو درمیاره

اون یکی اومد جلو: ما رو ببخشید فرمانده ما رو عفو کنید قول میدیم دیگه تکرار نشه

× فقط گورتونو گم کنید ، اگر ببینم دفعه دیگه امگا یی رو اذیت کنید خودم اون تیکه وسط پاتونو میکنم
که دیگه فکر تعرض به ذهنتون هم خطور نکنه

اونا با ترس فرار ‌کردن ..
اون امگای معلومه که خیلی ترسیده..
اون لعنتی ها دکمه هاشو کنده بودن..
رفتم جلو تر ..
رایحش تو فضا پیچیده بود ..
وایسا ببینم شکوفه هلو .. این همون امگاس؟

با تعجب جلوتر رفتم و فهمیدم درسته ..
اون همونه ولی چرا دو تا رایحه داره ؟ ..
ولش کن بهتره کمکش کنم اون ترسیده

× خوبی؟

اون به من نگاه کرد ..
لعنت ، اون خیلی خوشگله ..
قلبم تند تپید و همینطور خشکم زد ..
محو رنگ نقره ای چشماش شده بودم ..
اون امگا با نگاه خشک شدم روش معذب شد و بیشتر تو خودش جمع شد ..
سرمو تکون دادم و کتمو درآوردم و دادم بهش

الفای عاشقWhere stories live. Discover now