الفای عاشق

part 33😙

ریدر های عزیزم لطفا انگشتای قشنگتون رو بکوبید رو
اون ستاره و کامنت هم فراموش نشه
مرسی😘

بچه ها یه بوک معرفی فیک های کوکمین
پابلیش کردم اگر دوست دارین بهش سر بزنین
.
.
.

(+ جیمین
× جونگکوک
$ مادر جونگکوک ( جی هیون )
٪ پدر جونگکوک ( جانگسوک )
& مادر جیمین ( یونگ ئه )
£ پدر جیمین ( جونگ هیون )
÷ لیسا
= یونا
€ هیون بین
^ شین هه
# مینهو
* یو جونگ
~ لیجانگ )

________________________________________

حلقه نامزدیش رو تو دستش
نوازش میکرد..
حلقه کاپلی خودش و جونگکوک..
وقتی شنید جونگکوک چقدر رو الفاش و خودش
تسلط داشت تا بهش دست درازی نکنه
حتی صد برابر بیشتر عاشقش شد..
جونگکوک از اون چه که فکرش رو هم میکرد
بیشتر دوسش داشت و
تو هر شرایطی چه آسون چه دشوار بهش
ثابت کرده بود..
مادرش همین چند ساعت پیش برگشته بود و
براش یه عالمه میوه می‌آورد تا به گفته خودش جون بگیره

& نگاش کن چقدر لاغر شده تو همین سه روز

لبخند زد: من خوبم دیگه واسم عادی شده مامان

& ولی واسه من هیچ وقت عادی نمیشه

+ انقدر خودتو اذیت نکن مامان،
میبینی که حالم خوبِ

یونگ ئه مادر بود، دائم در حال نگرانی و دلواپسی
برای بچه هاش،
دلش مثل سیر و سرکه در حال جوشیدن بود..
راست میگفتن نداشتن بچه یه غمِ و
داشتنش هزارغم

& دارم پس میوفتم جیمین

جیمین بلند شد و کنار مادرش نشست..
بغلش کرد و از رایحه سیب مادرش نفس کشید..
سرتاسر بدنش با رایحه خوش بوی
مادرش توی آرامش بود

+ من خوبِ خوبم..
اینبار جونگکوک از رایحشو آزاد کرده بود
زود دردم خوابید

یونگ‌ئه از همه ماجرا باخبر بود چرا که
لیجانگ همین که برگشت خونه براش تعریف کرد
چه اتفاقاتی در نبودش افتاده..
اولش شوکِ شد ولی بعدش انقدر جونگکوک
به چشمش عزیز اومد که حد نداشت..
مطمئن بود جونگکوک قطعا برای جیمین بهترین
انتخابِ و الفا مثل اون کم پیدا میشه

دستشو رو سر پسرش گذاشت و
موهای نرم نقره‌ای رنگشو نوازش کرد

کاملا جدی ولی با لحن خیلی ملایم و آروم
شروع کرد صحبت کردن..
داشت پسرش رو نصیحت میکرد

+ جیمینا..
گوش کن پسرم، حتما تا الان فهمیدی چقدر
جونگکوک دوست داره..
خیلی حواست به الفات باشه، یه همسر مهربون
و خوب براش باش..
تو هر زندگی مشترکی دعوا وجود داره
ولی سعی کن لحظات خوشی زندگیتون بیشتر
باشه.. یه کار کن وقتی ۱۰ یا ۲۰ سال دیگه
وقتی با جونگکوک یاد خاطرات قدیم
میکنی، همش خاطرات خوب یادتون بیاد تا تلخی
یه دعوا