Part 1

389 64 20
                                    






روزی روزگاری در شهر پاریس یکی از زیبا ترین شهر های فرانسه پسری از دو نژاد مختلف کره ایی - فرانسوی به دنیا اومد

موهایی به رنگ شب و چشمانی به زیبایی اقیانوس داشت

پوستی از جنس هلو... همانطور شیرین و زیبا بود

همانند فرشته ایی که از بهشت بر زمین امده باشه میدرخشید
با چشمانی بارانی پدرش را که با لبخند و چشم هایی که پر از عشق و محبت بهش خیره شده میدید
و مادرش که انتظار دیدن فرزند عزیز تر از جانش رو میکشید

اون حاصل عشق مادر و پدرش بود ... پدر و مادری که برای رسیدن بهم سختی های زیادی رو کشیدن

وقتی در بغل مادرش به ارامی فرود امد بوی بهشت رو احساس کرد
انگاری همان قسمت از بدن مادرش برایش تنها چیزی بود که در تمام طول زندگی اش میخواست
مادرش اشک میریخت و فرزندش را با تن بیجانش به خودش میفشورد

مادر : خیلی خوشگله ادوارد نه؟

ادوارد : ازه لیسا ....پسرمون درست مثل خودت خوشگله

لیسا خنده مستطیلی خوشگلی کرد و به ادوارد ، همسرش نگاه کرد

لیسا : اسمشو چی بزاریم؟

ادوارد :هوممم.... نظرت راجب تهیونگ چیه؟

لیسا نگاه شوکه امیزشو به همسرش داد
لیسا : تهیونگ؟ این که اسم پدر بزرگ منه

ادوارد لبخندی زد و پیشونی همسر بی حالشو بوسید
ادوارد : میخوام اسم کره ایی براش بزارم ... دوست دارم درست مثل پدر بزرگت ادم بخشنده و مهربونی باشه

لیسا لبخند زیبایی زد و به تهیونگ نگاه کرد
لیسا : به خونه خوش اومدی پرنس تهیونگه من ...









خوب دوستان اینم از پارتت اوللللل
امید وارم خوشتون اومده باشه ببخشید یکم کم بود چون اولین پارت بود دیگه خیلی نمیخواستم وارد موضوع بشم ولی الان پارت بعدی هم اپ میکنم❤️❤️
نظراتتون رو بهم بگید
تا دیداررر دیگررر بدرووووودددددد❤️❤️❤️

✨ SalvationWhere stories live. Discover now