Part 6

208 37 49
                                    


بعد از شام تهیونگ به اتاقش برگشت
فقط منتظر بود لوسیفرو ببینه تا یه بلایی سرش بیاره

در اتاقشو باز کرد و لوسیفرو تو کمد لباساش دید
از شوک در اومد سریع در اتاقشو بست

ته : به چه حقیی به لباسام دست میزنیی بی ادبببب

کوک سرشو از تو کمدش اورد بیرون و نگاش کرد
خنده ایی کرد
کوک : شکم کوچولوت سیر شد؟

ته : خیلی خوشت میاد اذیتم کنی اره؟؟؟
کوک دستاشو پشتش برد و متفکر به سقف اتاق تهیونگ خیره شد

کوک : هووممم... عصبی کردن کوچولوها خیلی کیوته

ته که حرصی شده بود مشت کوچولوشو اماده کرد تا تو صورت خوش تراش اون شیطان عوضی بکوبه و درس درست و حسابی بهش بده که جونگ کوک سریع جاشو عوض کرد

انقدر این صحنه سریع اتفاق افتاد که تهیونگ فرصت حفظ کردن تعادل خودشو نداشت و با سر تو زمین فرود اومد

اخ ارومی گفت و دستاشو رو زمین گذاشت و خودشو بلند کرد
حالا پوزیشن داگ استایلی داشت
رفت بلند شه سنگینی رو کمرش حس کرد

جونگ کوک رو کمر تهیونگ نشست
کتابی از کمد تهیونگ کش رفته بود رو باز کرد و بی حوصله عکسای کتابو میدید بفهمه داستان اون کتاب چیه

ته : اییی پاشو کمرم درد گرفتتت
کوک : میخواستی نیوفتی زمین

ته : ولی این منصفانه نیست .... من نتونستم تعادلمو حفظ کنم و ...

کوک سریع از رو کمر تهیونگ بلند شد و جلو صورتش رو نوک پاهاش نشست
کتابو پرت کرد یه گوشه و با جدیت دست راستشو زیر چونه پسر کوچیک تر گذاشت و یکم گونه های نرمشو فشار داد

کوک : فکر میکنی دیگران براشون مهمه؟؟ اینکه تو چه حسی داری ؟ اینکه چطور داری با سن کمت سنگینی زندگی رو تحمل میکنی؟

با عصبانیت تو صورتش غرید : میخوای همینجوری خار و زلیل باشی و صبر کنی تا من بلند شم؟؟؟ یکم از خودت قدرت نشون بده تهیونگ

صورت تهیونگو ول کرد و بلند شد
تهیونگ با چشمای براق نگاش کرد
اروم کمر دردمندشو زمین گذاشت و نشست رو زمین
به لوسیفرش خیره شد
اون... اون واقعا به فکرش بود؟

کوک بعد اینکه ایستاد به نقطه ایی خیره شد
دستاشو تو جیبش کرد

کوک : تهیونگ تو ادم با ارزشی هستی ... باید قوی باشی ... هیچ وقت سعی نکن که کسی زمینت زد روت سوار شه و ازارت بده
هرکی این کارو کرد تو هم بزن تو دهنش

✨ SalvationWhere stories live. Discover now