Part 17

130 32 63
                                    



با حس کردن نور خورشید رو چشماش ، چشماشو باز کرد
به اطراف با گُنگی نگاه کرد
بعد از به یاد اوردن شب گذشته لبخندی زد

اروم سرشو سمت چپ حرکت داد و پشت عضله ایی و لخت جونگ کوکو دید که پتو تا کمرشو پوشونده
لبشو با ذوق گزید و اروم از پشت جونگ کوکو بغل کرد

نفس عمیقشو تو گردن جونگ کوک خالی کرد و شاهد لرزیدن جونگ کوک تو خواب شد
نخودی خندید دوباره پشت گردنش فوت کرد

یهوی جونگ کوک چرخید و رو تهیونگ خیمه زد
چشمای پف کردنشو باز کرد
موهای شلخته و سیاهش رو صورتش ریخته بود

لبخند جذابی زد و با صدای بمش گفت : یه کیتین کوچولو داره شیطونی میکنه اره؟؟

تهیونگ خنده شیرینی کردو گفت : بیدار شو دیگه خوابالو
کوک تک خندی کرد و گونه تهو گاز گرفت
ته جیغی کشید

ته : نکنننننن (خنده) ... کوککک

یهو در اتاق باز شد
تهیونگ از هولش با پاش جونگ کوک لخت مادر زادو پرت کرد رو زمین
سریع پتو رو جلو پایین تنش گرفت به در خیره شد و قامت رعنای نامجونو دید

نام : ته چرا اول صبحی جیغ میزنی ترسیدم عه
چشمش به بدن ته افتاد
نام : باز لخت خوابیدی؟

ته که از شوک نمیتونست حرف بزنه گفت : ا... اره اره
اب دهنشو قورت داد

نام سری تکون داد
ته بوی سوختی حس کرد و صورتش توی هم جمع شد و گفت : اییففف نامجون این چه بوییه؟

نام خنده خجالتی کرد و گفت : خواستم پنکیک درست کنم ولی میدونی.... نمیدونم چیشد سوخت اره...

ته قهقهه زد
ته : خودم میام درست میکنم برو بیرون

نامجون با لبخند خجالتی و شرمساری رفت بیرون
جونگ کوکم غیب شده بود

تهیونگ مثل جت پرید یهو کمرش درد گرفت افتاد رو تخت
ته : فااااااکککککک
دستشو رو کمرش گذاشت و با هر بدبختی بود پاشد رفت لباساشو پوشید

با خنده رفت تو اشپزخونه و به اشپزی نامجون نگاه کرد
کل کابینتا همه اردی بود
اهی کشید و پارچه خیس گرفت تمیز کنه

نام : من طی میکشم
سریع طیو مرطوب کرد و رو زمین کشید

نام : ته یه سوالی دارم
ته : هوم؟
نام : چرا دیشب داشتی ناله میکردی؟

ته دستش خشک شد چشماش گرد شد
با شتاب برگشت سمت نامجون و گفت : انقدررر صدام بلند بودددد؟؟؟

✨ SalvationWhere stories live. Discover now