"کوکی" ؛
امروز تو رو به این اسم صدا زدم و تو گفتی که ازش خوشت میاد !
خب ؛ من خوشحالم که تو دوستش داری "کوکی" !
هر روز که می گذره بیشتر از قبل عاشقت میشم .
این خیلی دردناکه که من مجبورم ترکت کنم و از پیشت برم .
فقط فراموش نکن که من همیشه به تو فکر میکنم مهم نیست که چقدر از تو دور باشم .
تو مهربون ترین و زیبا ترین پسری هستی که شناختم ؛
قبلا فقط با یه نفر قرار می گذاشتم
اسمش چوی یانگجِی بود ؛
اون هم مهربون بود اما ما از هم جدا شدیم چون اون عاشق یه پسر دیگه شده بود .
در هر صورت من که باهاش مشکلی ندارم .
متوجه شدم که مردم خیلی سریع عاشق میشن و بعد هم خیلی سریع از عشق شون دست میکشن !
من مناسب اون نبودم ؛ اون هم مناسب من نبود...
اما من فکر میکنم که بلاخره آدم مناسب رو پیدا کردم ...
اون آدم مناسب ؛ تویی !
- ته
YOU ARE READING
「TIME」
Fanfiction{Persian translation} تو منو بوسیدی ! بوسهای که بعدش فورا گفتی یک "اشتباه" بوده . بوسهای که من همیشه دلم می خواست اتفاق بیوفته ، بالاخره اتفاق افتاد ! ولی تو گفتی که یک "اشتباه" بوده و با یک عذرخواهی از خونه بیرون زدی . کوکی ، میتونم بهت اطمینا...