7

249 47 4
                                    

کوکی،
امروز صبح توی راه مدرسه بهم گفتی که داری با جیمین قرار میذاری .
میدونی ؛ قلبم شکست !
اما خب من بازم پنهانش کردم ، بهت یه لب مصنوعی زدم و تبریک گفتم .
موقع ناهار ، درست یه کم قبل از اینکه جیمین تو‌رو ببوسه ، طوری به من نگاه می کرد و پوزخند میزد که نشونم بده کسی که برده اونه !
یونگی هیونگ بدجور عصبانی بود .
میدونم که جیمین رو دوست داره ؛ اینو از طرز نگاه کردنش فهمیدم . نگاهش درست مثل نگاه من به تو بود !
مطمئن نیستم اما فکر میکنم یه حسایی به هوسوک داره .
جین هیونگ داره با برادرم نامجون قرار میذاره .
امیدوارم برادرم به اون آسیبی نرسونه ؛ نه مثل جوری که منو اذیت میکنه .
دیگه باید برم .
نامجون برگشته خونه .
_ته

سلام :)
بعد از مدتها دوباره پارت گذاشتم
یادتون نره ووت بدین 💓

「TIME」Donde viven las historias. Descúbrelo ahora