پارت نهم:
جو هون در پماد رو بست و بعد از گذاشتنش توی جعبهاش، دستکش هاش رو درآورد و برای شستن دست هاش از اتاق بیرون رفت. این به یونگبوک فرصت داد تا به سوختگی قرمزرنگ و تاولی که روی ران چپش بود، با دقت نگاه کنه.
سطحش به خاطر پوشیده بودن روش حالا متورم به نظر میرسید و پمادی که جو هون طی این دو روز هر چندساعت یکبار روی پاهاش میزد، کمکی چندانی به بهبودیش نکرده بود.
_آرامبخش میخوای؟"
سر منیجر داخل اتاق اومد و یونگبوک بدون نگاه کردن بهش، رد کرد. به اون لعنتی احتیاج داشت ولی میخواست ویدیوها و مقاله های منتشر شده از خودش رو ببینه و دوباره اون عکس های لعنتی رو.
جو هون بدنش رو داخل کشید و گوشیش رو از روی میز برداشت: "من چندساعت تنهات میذارم. دوست دخترم به خونم تشنه شده."
پسرک نگاهش رو از ران سوختش بالا آورد و به منیجرش داد که با کلافگی مشغول خوندن چیزی _احتمالا پیام های دوست دخترش_ بود.
طی این مدت مرد حتی موقع مصاحبه یا تمرین هم از کنارش جم نخورده بود و حالا به پارتنرش برای عصبانی بودن ازش حق داد.
_شب رو پیشش بمون و از دلش دربیار. تیم امنیتی هست."
هر دو میدونستن اعتماد به اون پلیس ها اشتباه محضه. آرشیدوک یک بار به داخل خونه اومده بود. هیچ چیزی نمیتونست جلوی "اون" رو بگیره.
جو هون لبش رو بین دندون هاش کشید و چشمهاش رو به مدل داد که هنوز بهش نگاه میکرد: "فردا صبح برمیگردم."
یونگبوک سر تکون داد و منیجر همونطور که بیرون میرفت ادامه داد: "داروت روی جزیرهست و بسته شام و صبحانت هم توی یخچاله. فردا رو واست استراحت گرفتم پس راحت بخواب."
پسرک آگاه از دیده نشدنش، سر تکون داد و سعی کرد روی پاهاش بایسته و سمت آشپزخونه بره.
_در رو از داخل قف..."
خودش رو توی آینه دید و حرفش رو از یاد برد. بدن سوخته و زخم های رو به بهبودی شونههاش رو از نظر گذروند. ترس این بلا رو سرش آورده بود، ترس لی فلیکس رو از پا انداخته بود.
دوباره به تاول های پوشیده از پماد خیره شد و این بار بدون هیچ کنترلی روی خودش، بهشون چنگ انداخت و با ترکیدنشون، باعث شد مایع عفونی و خونابه ازشون جاری بشه.
_لعنت به تو. داری چه غلطی میکنی؟"
جو هون به مج دستش چنگ زد و جلوی پیشروی ناخن های کوتاهش رو گرفت. یونگبوک دستش رو عقب کشید تا از تماس جلوگیری کنه و رد خونابه ای که تا ساق پاش و درنهایت روی زمین کشیده شد، تونست به خودش بیارتش.
_من... من چیکار کردم؟"
بدنش توسط گرفته شدن لباسش تا حمام کشیده شد و جو هون کلافه دستی بین موهاش کشید و درحالی که سعی میکرد خودش یا مدل رو نکشه، جلوی پاهای زانو زد تا وضعیت زخم هاش رو بررسی کنه: "چه طور تو رو بذارم و برم؟ خودت رو داغون میکنی."
YOU ARE READING
Daisy
Fanfiction_برای مردن زیادی قشنگی، باهات چیکار کنم عروسک؟ چانلیکس -جنایی ، انگست ، ترسناک ، رمنس ، اسمات لی یونگبوک، سوپر مدلی که لقب پرنس ران وی رو داره به طور اتفاقی شاهد نمایشی بعد از قتل میشه؛ جسدی که شبیه به یه اثر هنری میمونه و قاتلی که در حین خلقش، چه...