پارت سی و چهارم:
یونگبوک ساندویچ سومش رو نصفه رها کرد. نان چاباتای گاز خورده رو توی بشقاب جلوش گذاشت و با فشار کوچکی به لبهاش، کمی از خودش فاصلهاش داد.
_فکر کنم کافی باشه."
هیونجین ظرف تمام شدهی سالادش رو همراه با بشقاب پسرک برداشت و همونطور که غر غر میکرد، سمت سینک ظرفشویی رفت: "من باید سه وعده سالاد بخورم! آقا حتی باشگاه هم نمیره و میتونه سه تا ساندویچ مرغ تند بخوره."
مینهو که فقط یک لیوان آب خالی جلوش بود، لبخند کوتاهی زد: "دو تا و نصفی. و هنوز محبور نیستی سه روز در هفته فقط آب و یخ بخوری"
لیوان رو در دستش تکون داد و هیونجین برای گرفتنش جلو اومد.
_من هیچوقت درک نمیکنم؛ تو هیکلت از نود درصد مدلهایی که میشناسم بهتره، پس چرا باز هم مجبوری یک رژیم مضخرف رو دنبال کنی؟"
یونگبوک دستکشهاش رو بیرون آورد و بعد از دور انداختنشون، سمت قسمت روشویی سینک رفت: "چون حتی دوست ندارن یک درصد این هیکل خوب رو از دست بدن. بیشتر زندگی ما توی ترس از خوب نبودن میگذره، نه لذت بردن از خوب بودن."
مینهو به دو مدل نگاه کرد که یکیشون مشغول خشک کردن دستهای ظریفش با خشککن برقی بود و دیگری داشت ظرفهای استفاده شده رو توی ماشین ظرفشویی جا میداد.
_میدونستی اون خشککن باکتریها رو بیشتر میکنه؟"
هیونجین گفت و کش موی کوجکی از جیب پیراهنش بیرون آورد تا تارهای بلند و زیبای موهاش رو ببنده.
یونگبوک انگشتهاش رو زیر دستگاه کناری که محلول ضدعفدنی کننده رو اسپری میکرد گرفت و بدون حرفی، به مدل قدبلند نگاه کرد.هیونجین شانههاش رو بالا انداخت: "وسواس کوفتیت داره من رو دیوانه میکنه! چطوری زندگی میکنی؟"
به سختی.
پسرک گفت اما توی ذهنش. هیچکس موقعی که خودش رو زیر آب پوست میکند، ندیده بودش. هیچکس حتی لحظهای سنگینی میکروبها رو روی پوستش احساس نکرده بود.
_از کی این احساس رو داری؟ اگ دوست داری جواب بده."
مینهو درحالی که دست هیونجین رو پس میزد، پرسید. مدل دیگه قصد داشت با کش موی لاستیکی کوچکی، موهای کوتاه و خوشرنگ مینهو رو ببنده.
یونگبوک دستهاش رو بهم مالید و دوباره یک جفت دستکش لاستیکی برداشت: "از وقتی خودم رو میشناسم این حس با من بوده. یک مدت بهتر بود، داشتم بهشون عادت میکردم. ولی اواخر کارآموزیم دوباره... برگشت."
مکث کرد؛ میتونست دروغ بگه. چرا نگفت؟
چرا به اون روز لعنتی، به اون لحظات تهوع آور و ترسناک اشاره کرده بود؟
YOU ARE READING
Daisy
Fanfiction_برای مردن زیادی قشنگی، باهات چیکار کنم عروسک؟ چانلیکس -جنایی ، انگست ، ترسناک ، رمنس ، اسمات لی یونگبوک، سوپر مدلی که لقب پرنس ران وی رو داره به طور اتفاقی شاهد نمایشی بعد از قتل میشه؛ جسدی که شبیه به یه اثر هنری میمونه و قاتلی که در حین خلقش، چه...