پارت بیست و چهارم:
تنش یخ بست.
دیده بودش؟ دستش ناخودآگاه روی سمت چپ سینش نشست و با وسواس اون ناحیه رو لمس کرد تا از وجود پارچه روش مطمئن بشه.
یعنی دیگران هم دیده بودن؟
چشمهاش به دنبال سایهای از کریستوفر کل جمعیت رو زیر و رو کردن ولی به همون سرعتی که پیدا شده بود، بین انسانها حل شده بود.
_فلیکس! درد داری؟"
هیونجین با زمزمهای کنار گوشش پرسید و پسرک بدنش رو کمی کنار کشید تا از اون هرم گرم دوری کنه.
نگاه مدل بلندقد حالا روی کت سیاه رنگی که تن خوش تراشش رو در بر گرفته بود میچرخید و باعث میشد فلیکس ناخودآگاه معذب بشه.
اون ها توجه کریستوفر رو دیده بودن و حالا که کتش روی شانههای ظریف مدل بود، همه چیز غیرطبیعی به نظر میرسید.
_نه. فقط کمی خسته شدم. برمیگردم داخل."
مینهو دختر سبزپوش رو تا صندلیهای کنار میز سرتاسری همراهی کرد و بدون پس گرفتن کتش، خودش رو به پسرک رسوند:"باهات میام."
وقتی بدنش رو صندلی های بلند جای گرفت، مینهو خودش رو برای گرفتن دو لیوان آبمیوه به اولین پیشخدمت رسوند و پایهی بلندش رو بین انگشتهای بیجان فلیکس قرار داد.
_آقای بنگ.. ازش میترسی؟"
بدون گرفتن نگاهش از مایع زرد رنگ داخل ظرف شیشهای لبهاش به جمله ای کوتاه باز شدن: "فقط برام قابل احترامن."
مدل همونطور که پشت صندلی پسرک ایستاده بود، بدنش رو به سمت در چرخوند و متوجه هیبت اون مرد خارج از سالن آینهکاری شد.
بدون پوشیدن اون کت بلند، حالا شبیه به یک مدل پرورش اندام به نظر میرسید. سبزیِ پیراهنش به حدی تیره بود که مطمئن بود با مشکی تفاوت آنچنانی نداره.
_نگاهی که موقع دیدنش توی چشماته احترام نیست، ترس خالصه."
فلیکس برای تر کردن گلوی خشکیدش کمی از آبمیوه نوشید و نگاهش به کریستوفر افتاد که حالا با اون زن خبرنگاه صحبت میکرد و حالت چهرهاش نشون میداد درحال مخفی کردن خشمیه که رگ گردنش رو اونطور برجسته کرده.
دقیقا چی آقای بنگِ محتاط رو به این حال انداخته بود؟
_اون کسیه که باعث شده اینجا و جاهای دیگه باشم. احترامی که بهش میذارم متفاوته چون عامل تغییرات بزرگی توی زندگیمه."
مرد سر تکون داد و فلیکس کمرش رو از پشتی صندلی فاصله داد تا کت رو از تنش بیرون بیاره و به پیشخدمت بسپاره تا به صاحبش تحویل داده بشه.
گرچه هنوز به شدت احساس سرما و لرز داشت و نمیدونست بدنش رو چطور تا آخر مهمانی نگه داره.
YOU ARE READING
Daisy
Fanfiction_برای مردن زیادی قشنگی، باهات چیکار کنم عروسک؟ چانلیکس -جنایی ، انگست ، ترسناک ، رمنس ، اسمات لی یونگبوک، سوپر مدلی که لقب پرنس ران وی رو داره به طور اتفاقی شاهد نمایشی بعد از قتل میشه؛ جسدی که شبیه به یه اثر هنری میمونه و قاتلی که در حین خلقش، چه...