پارت سیام:
هالهی رقیقی از دود سوییت رو گرفته بود. یونگبوک برای جلوگیری از به صدا در اومدن آژیرهای اعلام حریق، مجبور شده بود دکمهی سیگار کشیدن توی اتاق رو فعال کنه.
اضطراب مسمومش برگشته بود.
فقط تونسته بود یک روز رو بدون اون حس وحشت از بنگ زندگی کنه و حالا با هر حرکت دست اون مرد که حامل سیگارش بود، از جا میپرید.
_درد نداری؟"
جیسونگ از آشپزخانه بیرون اومد و زیپ کیپی که پر از یخ کرده بود رو، روی شکم مرد گذاشت. کریستوفر آخرین کام رو از سیگارش گرفت و کیسه رو کمی جابهجا کرد تا روی کبودی وسیع بدنش بگذارتش.
شکستگیای درکار نبود، فقط جای یک ضربهی محکم روی اون قسمت به چشم میخورد.
نگاه خیرهی یونگبوک روی عضلات بدنش میچرخید و تعجبش کاملا مشهود بود.
مگه آرشیدوک هم مجروح میشد؟
_فراموش کردی که من هم آدمم و میتونم درد بکشم؟"
زبانش رو روی لبهای خشکش کشید و شانه بالا انداخت: "میدونم که احساسات انسانیت خاموشه."
جوابی که داد بر اثر ترشح هورمونهای مختلفی بود که مدتها بدنش رو تحت فشار میذاشتن تا کلمهای در جواب اون قاتل لعنتی بده.
مرد اخمهاش رو توی هم کشید و کمی به جلو خم شد تا چاقوی توی جیبش رو بیرون بکشه.
خدای من. هنوز هم خون، روی تیغهاش به چشم میخورد.
به سختی سعی کرد حجوم محتویات معده به دهانش رو کنترل کنه.
خون لعنتی یک آدم لعنتی.
_اگر زبانت احساس اضافی بودن میکنه، میتونم کمکت کنم."
مدل لبهاش رو روی هم فشرد و نگاه تیزش رو به زمین دوخت. نمیتونست بیشتر از این ریسک کنه.
جیسونگ روی مبل نشست و سیگاری از جعبهی فلزی روی میز برداشت و بین لبهاش گذاشت؛ صداش کمی نامفهوم به گوش میرسید: "برگردیم سر بحث قبلی. باهاش چیکار کنیم؟"
یونگبوک این بار به پسرک عکاس نگاه کرد که موهاش رو به تازگی روشن کرده بود. انگار جو سمی صنعت سرگرمی روی تک تک آدمهایی که توش فعالیت میکردن اثر میذاشت.
از رنگ کردن موهاش متنفر بود.
چطور باید بهش اعتماد میکرد؟
کریستوفر گفته بود که جیسونگ بهش علاقه داره!
پ عکاس کسی بود که اتاق فلیکس رو برای چیدن صحنه انتخاب و آماده کرده بود؛ حالا میخواست براش مرتکب قتل بشه؟_عروسکم میترسه. برای همین ساکته."
کریستوفر چاقوی کثیف رو بین چندلایه دستمال کاغذی پیچید و در نهایت روی میز گذاشت. چه علتی داشت که اینطور به وسواس پسرک اهمیت بده؟
YOU ARE READING
Daisy
Fanfiction_برای مردن زیادی قشنگی، باهات چیکار کنم عروسک؟ چانلیکس -جنایی ، انگست ، ترسناک ، رمنس ، اسمات لی یونگبوک، سوپر مدلی که لقب پرنس ران وی رو داره به طور اتفاقی شاهد نمایشی بعد از قتل میشه؛ جسدی که شبیه به یه اثر هنری میمونه و قاتلی که در حین خلقش، چه...