Part 12

369 94 74
                                    


پارت دوازدهم:

پسرک بدن خیسش رو کمی بالاتر کشید تا شانه هاش از سطح آب بیرون بزنن. چند گلبرگ پژمرده به بدنش چسبیدن و همراه باهاش بالا اومدن.

یونگبوک تظاهر کرد که مشغول جدا کردنشون از پوستشه و چند شات بدون مکث از اون لحظه گرفته شد؛ عکاس راضی به نظر میرسید. سوپرمدل در هر شرایطی کاملا حرفه ای و متین بود.

_ده دقیقه زمان برای تعویض محصول. به فلیکس شی حوله بدین."

کارگردان صداش رو بالا برد و بعد از اتمام جملش، مدل از وان سفید رنگ بیرون اومد و تنش رو بین حوله پیچید.

نگاه چندین کارمند به سمت بدنش بود و مدل با این که به این وجه از شهرت عادت داشت، هنوز از دیده شدن پوستش و تفاوتش وحشت میکرد. برای همین طبق توافق، پیرهنی به تن داشت که با وجود خیس شدن اون چنان  هم بدنش رو به نمایش نمیگذاشت.

منیجر همونطور که پیش نمایشی از عکس ها رو دریافت کرده بود، لبخند به لب کنارش ایستاد و تبلت رو به سمتش گرفت.

_فوق العاده شدن. بهترین تبلیغ این نیمه از سال میشه."

یونگبوک سر تکون داد و روی صندلی نشست‌ تا دستکش هاش رو بپوشه. لباس های خیس آزارش میدادن و مجبور بود برای مدتی باهاشون بسازه، نمیخواست این تبلیغ رو از دست بده.

_چیزی میخوری؟"

مدل به دنبال تلفنش، کوله ی منیجر رو گشت و بعد از روشن کردن صفحش گفت: "نه. بعد از عکس برداری بهم آرامبخش بده." جو هون سر تکون داد و به دنبال کسی رفت که صداش میکرد.

صفحه ی پیام های موبایل یونگبوک، چندین بار رفرش شد و درنهایت ناامید از گرفتن اون پیام از سمت کارآگاه، چشم هاش رو بست. مرد بهش قول داده بود به زودی خبر بازجویی از بنگ رو بهش میده.

اون ها حکم بازرسی دفترکار مرد رو گرفته بودن و نهایتا، چیزی که پیدا کرده بودن "هیچی" بود.

پشت دیوار کاذب هیچ خبری از اون تابلو با جای خالی چشم ها نبود، رنگ ها آنالیز شده و نتیجه ترکیباتشون کاملا معمولی به نظر میرسید. بسته های بزرگ کود آهن و پتاسیم بخش بزرگی از اتاقک رو گرفته و کریستوفر بنگ...

اون حرومزاده طوری با پلیس همکاری کرده بود که جای هیچ شکی رو باقی نمیگذاشت.

حالا میدونست که برای بازجویی احضارش کردن، درحال بررسی مدارک و ارتباطش با مقتول ها هستن و فکر به این که اون مردک لعنتی هنوز خبری نداده بود، باعث میشد پیشانی یونگبوک از سردرگمی چین بخوره.

فرصت...

بهش برای لو دادنش فرصت داده بود؟ اجازه میداد که مدل دربارش به پلیس بگه تا به سخره بگیرتش؟ هدفش چی بود؟ یونگبوک زیر فشار کاری هیچ زمانی برای فکر کردن به پاسخ سوالاتش نداشت.

Daisy Where stories live. Discover now