تولدت مبارک ددی

1.3K 139 3
                                    

عمارت بزرگ و خوشگل جناب رئیس جمهور اینبار فضای خاصی داشت. جانگکوک تمام مدت از این سمت به اون سمت می رفت و دستور میداد تا کی چی رو کجا بذاره.

اون پسر ریزه میزه بدجور عرق کرده بود و خسته به نظر می رسید اما باز دست از رئیس بازی در نمی اورد نه تا وقتی که قرار بود روز عالی ای برای ددی پرکارش بسازه.

نمی تونست به جیمین زنگ بزنه چون اون بهش گفته بود داره به دیدن خانوادش میره و جانگکوک خیلی خوب می دونست این زمان ها چقدر برای جیمین مهمه. تنهایی کارا رو پیش بردن اون هم بدون پیشنهاد و همکاری کسی علاوه بر سخت بودن نیازمند اعتماد به نفس زیادی بود که البته پرنس خونه نشین داشتش.

بعد از اینکه جانگکوک متوجه شد عمارت همونطور که میخواد با نوار های سیلور و سفید تزئین شده و کیک چند طبقه اش رسیده و همه جا سرجاشه فرصت کرد به خودش برسه. مهم ترین بخش تولد!

وان پر از شیر تازه کرد و داخلش رفت. ماسک طلا گذاشت و در اخر از میکاپ ارتیست خواست بهترین ارایش براش در نظر بگیره.

نیاز به پوشیدن لباسی نبود فقط از همون ست نویی استفاده کرد که جیمین دفعه پیش براش خریده و فرستاده بود.

فقط مونده بود تهیونگ برسه و بوم. دل تو دلش نبود تا ری اکشن ددیش رو ببینه.

___________________________________________

ساعت نه بود که بی ام دبلیو سفید رنگی از جاده ورودی گذر کرد و روبروی عمارت پیاده شد.

شوفر سریع کلید ماشین از اقاش گرفت و تعظیم کنان رفت تا ماشین پارک کنه. تهیونگ اور کت بلندش رو دراورد و بدست خدمتکار داد. چراغ ها رو خاموش کرده بودن؟

تهیونگ تو دلش خندید اون بیبی ریزه میزه چه اشی براش پخته بود. امروز صبح تمام شهر پر بود از پوستر های تبریک تولدش... جانگکوک اگر هم میخواست نمی تونست تولدش فراموش کنه. متوجه ورودی که با شمع و تک دلاری تزئین شده بود شد. اروم مسیر دنبال کرد تا به وسط سالن اصلی رسید؛ جایی که با شمع های پایه بلند و باند های بزرگ مزین شده بود. رد تک دلاری ها محو شد و تهیونگ فهمید به اخر خط رسیده. توی افکار و خیالاتش سیر می کرد که با صدای بلند باند از جا پرید.

-تولدت مبارک بهترین ددی دنیا. کسی که با ورودش به زندگیم دنیای جدیدی رو برام باز کرد. کسی که بهم مهربونی عشق و علاقه زیادی هدیه کرد. دوستت دارم مرد من.

دو خدمه با لباس های گلدوزی شده کیک بزرگی رو اوردند. تهیونگ داد زد.

-کجایی جانگکوک

خدمه دیگه جعبه کادو مستطیلی شکلی اورد. جعبه کادو به ارومی باز شد و تهیونگ اون چیزی رو که می دید باور نمی کرد.

جانگکوک با اون گریم گربه شکل هد بند و دستکش هایی که پوشیده بود شدیدا خواستنی به نظر می رسید. تهیونگ با خودش فکر کرد این بهترین هدیه ای که می تونه داشته باشدش.

GRAY VKOOKМесто, где живут истории. Откройте их для себя