جیمین گاها زیادی اغراق میکنه. اون اونقدر این شایعه رو که ددیش یه ادم بی بخار و حوصله سر بره رو پخش کرده بود که مردم به این فکر می کردن مین یونگی اصلا چرا باید یه بیبی برای خودش بگیره و این همه هم خرجش کنه وقتی هیچ سودی براش نداره؟
یونگی اصلا بی بخار نبود ولی به عنوان یه قاچاقچی زبده زیادی برای جیمین حوصله سر بر شده بود. یونگی مثل تصورات جیمین اسلحه بدست نمی گرفت تهدید نمی شد کارهای رزمی نمی کرد اوج کارهایی که یونگی انجام میداد جلسات بی شمار رفتن و امضا کردن برگه ها بود...
جیمین تا حالا تهدید به مرگ نشده بود و یا نمی دونم ندیده بود ددیش بزنه یکی رو بکشه یا تهدید کنه. اون اغلب مواقع ددیش رو موقع مطالعه یا تماس تلفنی با کیم تهیونگ می دید و سایر اوقات هم که اصلا ددی خونه نبود.
اون گاها فکر می کرد ددی یونگی اصلا چه سودی برای کیم تهیونگ داره که اینقدر هواش داره و پشتشه. ممکن بود تهیونگ شوگرددی باشه یا چنین چیزی؟
این افکار اینقدر توی سرش پراکنده شده بودن که تصمیم گرفت با نزدیک ترین دوستش یعنی جانگکوک درمیون بذارتش.
وقتی توی اتاق بزرگش نیمه لخت دراز کشیده بود و از عطر عودی که به تازگی روشن کرده بود لذت می برد به جانگکوک زنگ زد.
طول کشید تا پسر کوچیک تر جواب بده.
-چیم، دلم برات تنگ شده بود.
+تونستی تولد خوب برگذار کنی؟
-عالی بود ما...
حدود دو ساعت تمام جیمین با لبخند به تعریفات جانگکوک از سکسش با تهیونگ و تولد گوش می داد.
+سنگ تموم گذاشتی که
-اره نگفتی برای چی زنگ زدی
+در باره فن کلاب تهیونگ چیزی می دونی؟
-فن کلاب؟
صدای در زدن اومد و جیمین نگاهش بالا برد و دید ددیش از لای در داره به داخل سرک میکشه. دستش براش تکون داد و یونگی داخل شد و کنارش روی تخت نشست.
+اره داشتم میگفتم اون یه فن کلاب داره که باید ببینی. اونا خودشون برای تهیونگ میکشن
یونگی ابرویی بالا انداخت و به مکالمه پسرکش گوش داد که چطور با تخسی داشت مخ جانگکوک رو می زد.
+روز تولدش کلی بهش تبریک گفتن و هدیه فرستادن عجیبه تو چیزی نمی دونی پس تهیونگ اون کادو ها رو کجا قایم کرده.
-براش دارم!
+بهتره حسابش برسی یه چیز دیگم باید بگم ولی یحتمل باید بیام ببینمت.
تماس قطع کرد و با خنده نخودی گفت:
+افتخار کن ددی
-بالاخره کرم خودت رو ریختی بیبی بوی؟
YOU ARE READING
GRAY VKOOK
Teen Fictionژانر: ددی کینک، رومنس، فلاف کاپل: تکوک، یونمین جیمین از ددی ارومش خسته شده بود و ددی خشنی مثل مال جانگکوک می خواست. از طرفی جانگکوک از اینکه بیست و چهاری سکس داشته باشه خسته شده بود. اون دو نفر هیچ کاری نمی تونستن انجام بدن چون ددی هاشون از ادمای کل...
