پرژکتور ۳d یا ماشین بوگاتی؟

1.6K 203 10
                                    

 به پیشنهاد جانگکوک تصمیم گرفتن یکم توی استخر بیرون ویلا بازی کنن. هر دو شورتای پاچه دارشون پوشیدن و یکراست وارد اب شدن و خبر خوب این بود که مستر تهیونگ اون اطراف نبود و اون دوتا می تونستن راحت حرف بزنن و بدون استرسی بازی کنن. خدمتکار تیوپ ها رو براشون باد کرد و توی اب انداخت و جیمین اولین کسی بود که خودش روی تشک بادی انداخت.

-لذت یعنی این جانگکوک

جانگکوک خنده ای کرد و با تکون دادن تشک بادی کاری کرد جیمین توی اب پرت بشه.

-نچچ لذت یعنی این

و بعد هجوم اب از سمت جیمین سمتش پرتاب شد و اون تنها کاری که تونست انجام بده فرار کردن بود. هردو توی حال خودشون بودن که یهویی سر و کله مستر پیدا شد و جیمین توی خاموشی فرو رفت. مستر تهیونگ کاری به هیچ کدومشون نداشت. خیلی ریلکس اومد و روی صندلی های لبه استخر دراز کشید و بهشون زل زد.

-یه چیزی بگم؟

جانگکوک نزدیک گوش جیمین زمزمه کرد و پسر ترسیده فقط موند تا ببینه اون چی میگه.

-بیا یکم شیطونی کنیم.

 اشاره ای به مستر که با چشم های بسته افتاب می گرفت کرد و نیشخندی شیطانی زد.

-مغز خر خوردی؟ دوتامون خیلی هاررررد به فاک میده.

-من برام فرقی نداره. یکم پایه باش.

 جیمین اهی کشید و با کشیدن شورت جیمین موافقت خودش اعلام کرد. با رها شدن کش شورت جانگکوک اخی گفت و ضربه ای به سر جیمین زد.

-خودم یه روز به فاکت میدم.

 جانگکوک سطل قرمز رنگ و بزرگ برداشت و تا نصفه پر اب کرد چون بیشتر از این سنگین میشد و دست هاش جون بلند کردنش نداشتن. کشون کشون از استخر بیرون اومد و سطل بالا کشید. هر دو نیم نگاهی به مستر کردن که مطمئن بشن خوابه. با دیدن چشم های بسته اش نفس عمیقی کشیدن و جانگکوک پاورچین پاورچین صندلی ها رو دور زد و پشت ددیش قرار گرفت.

-مستر!

 تهیونگ خمیازه ای کشید و با باز کردن چشم هاش متوجه جانگکوک که پشت سرش شد و یکهو سطل ابی روش خالی شد.

-گاد دمن!!

 جانگکوک خنده ای کرد و خواست فرار کنه که مچش توسط ددیش کشیده شد و جیمین همونجا فهمید که باید کار رفیقش تموم شده بدونه. بیچاره عمرش کفاف نداد. ناکام مرد. البته امیدوار بود قبل از مردن یه دور کام بشه بعد بمیره.

 جانگکوک توی بغل ددیش افتاد و ددی تهیونگ با شیطنت لب هاش بوسید.

-بیبی شیطون من

 جانگکوک روی پاهای ددیش نشست و خودش تکون تکون داد. تهیونگ دوباره لب هاش گاز گرفت و بوسیدش. موهاش نوازش کرد و همون لحظه جانگکوک هول تر از هر موقعی شورتک خودش دراورد و دستش توی شلوارک ددیش فرو برد.

GRAY VKOOKDonde viven las historias. Descúbrelo ahora