قدم سوم

1.2K 354 303
                                    

روی صندلی نشست و با اضطراب ساک رو دست زن داد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

روی صندلی نشست و با اضطراب ساک رو دست زن داد.

"عجله کن وقتم کمه."

سورین که زنی قدبلند و نسبتاً بور بود، ساک رو ازش گرفت و صندلی مخصوصش رو جلو کشید" فکر نمیکردم انقدر زود ببینمت. چرا کلاهگیست رو درآوردی، بهت گفتم میتونی باهاش بخوابی."

جونگ کوک گوشیِ شکسته خواهرش رو که بین راه داده بود تعمیر کنن، از جیبش بیرون کشید و بعد از روشن کردنش ،منتظر شد سیستمش بالا بیاد.

" مجبور شدم.لطفا با موهام یکاری کن که اگر کشیده شدن، در نیان. بابت کلاهگیسِ سنگین روی سرم همش دلشوره دارم."

سورین لبخندی زد و کاسه ی رنگی که آماده کرده بود رو از روی میز برداشت.

" چشمهات رو ببند، اول ابروهات رو رنگ میزنم، موهات رو هم بعد از رنگ اکستنشن میکنم، مشکلی پیش نمیاد باهاشون حموم هم برو."

با لبخندی سبک جواب زن رو داد و بعد پلکهاش رو روی هم انداخت تا هوای اطراف رنگ چشمهاش رو نسوزونه.

بعد از ملاقاتش با ایون هی و شنیدن حرفهاش، چیزهای زیادی از زندگی خواهرش دستگیرش شده بود.
اونطور که ایون هی میگفت، قبل از رفتن تهیونگ به ماموریت، هی جانگ و شوهرش بحث بد و بزرگی داشتن که حتی به دادن درخواست طلاق از سمت هی جانگ منتهی شده بود!
حرفهای ایون هی رو داخل ذهنش دوره کرد..

"هی جانگ هربار که به کلاسها میومد از دعواش با همسرش میگفت..همش به فکر جدایی بود و حتی این اواخر در مورد وکیلی که باهاش مشورت کرده بود هم بهم گفت.بابت نینا نگران بود اما میگفت اون رو به مادرش میسپره، من دوست نداشتم زندگیش از هم بپاشه اما شوهرش خیلی اذیتش میکرد...کتکش میزد و توی رختخواب آزارش میداد، میگفت تهیونگ مرد خشنیه و این خصلتش رو نمیتونه تغیر بده."

این رو جونگ کوک هم فهمیده بود، با اتفاقاتی که دیشب افتاد، متوجه شده بود تهیونگ شخصیت افتضاحی داره و هیچجوره از حرفهای خودش پایین نمیاد.
نفس عمیقی کشید که بخاطر پیچیدن بوی رنگ داخل بینیش، گیجگاهش تیر کشید..

" اه..خفه شدم تمومش کن."

سورین آروم خندید و کنار رفت" تموم شد"

𝐒𝐮𝐤𝐢 || VKOOKWhere stories live. Discover now